رخداد ٢٨مرداد، از مسائل مهم تاریخ معاصر ایران است؛ کودتایی تاثیرگذار در فرآیند سیاسی- اجتماعی ایران که در دهههای اخیر با انتشار سندهای تازه بهویژه در بایگانیهای غربی همچون آرشیوهای انگلیسی و آمریکایی، گوشههای تاریک آن، برای پژوهشگران و دوستداران تاریخ معاصر ایران روشن میشود.
شصتوچهارسال از کودتای ٢٨مرداد ١٣٣٢ میگذرد؛ رویداد تلخی که به اذعان بیگانگان طراح آن، پدیده کودتا بوده و البته در برابر، پارهای محققان و پژوهشگران بهویژه با گرایشهای سلطنتطلبانه و مخالفان مصدق، آن را کودتا به شمار نمیآورند. رخداد ٢٨مرداد، از مسائل مهم تاریخ معاصر ایران است؛ کودتایی تاثیرگذار در فرآیند سیاسی- اجتماعی ایران که در دهههای اخیر با انتشار سندهای تازه بهویژه در بایگانیهای غربی همچون آرشیوهای انگلیسی و آمریکایی، گوشههای تاریک آن، برای پژوهشگران و دوستداران تاریخ معاصر ایران روشن میشود.
دکتر سهراب یزدانی، تاریخنگار و عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی، پس از چندین سال پژوهش در زمینه تاریخ سیاسی، کتابی با نام «کودتاهای ایران» نگاشته که نشر ماهی منتشر کرده است. این کتاب، پژوهشی نو در این گستره بهشمار میآید و بهویژه نکتههایی تازه درباره کودتا در ایران بیان میدارد. انتشار کتاب یزدانی و همزمانی با رخداد ٢٨مرداد ١٣٣٢ دستاویزی فراهم آورد تا به این مسأله بپردازیم. این گفتوگو بیشتر بر نقش اوباشها و لمپنها در کودتا، بیتوجهی مصدق در فراخواندن مردم برای رویارویی با کودتاچیان، اختلاف و تفرقه میان هواداران مصدق و بازخوانی جزییاتی از عملیات کودتا متمرکز شده است.
طرح روی جلد کتاب، بهنظر تصویر خانه مصدق است که با انجام کودتا از روشنایی به تاریکی فرومیرود. چنین دریافتی آیا درست است؟
این جلد از سوی ناشر بر کتاب قرار گرفت و از قرار معلوم عکس در ایران نبوده و توسط یک خبرنگار آمریکایی گرفته شده که بعد از کودتا در مجله لایف چاپ شده است. ناشر نیز این عکس را از مجله برداشته و برای جلد کتاب برگزیده است. بسیاری ازجمله دانشجویان در تماس با من نمیدانستند که این تصویر برای کجاست و چه خبر است. به نظرم رسید ناشر برای چاپ دوم کتاب توضیحی درباره عکس روی جلد بدهد. همانطور که میدانید مصدق تمام کارهای دوره نخستوزیری را در منزلش انجام میداد و اصلا به کاخ نخستوزیری نمیرفت. در طرح اولیه قرار نبود که پایین تصویر جلد تیره شود اما بعد چنین تغییری در آن انجام شد و حتی عکس را رنگی هم نکردند چون گفتند که میخواهیم تداعی فیلمهای مستند آن زمان باشد.
در کتاب نیز اشاره داشتهاید ابهامهای قانون اساسی یکی از زمینههای رخداد کودتا در ایران بوده است. پهلوی دوم با تشکیل مجلس موسسان برآن شد فراتر از شاه وفادار به اصول مشروطه باشد. او با تغییرهای دستوری که انجام داد وضع سلطنت را با آنچه در قانون اساسی مشروطیت بود، دگرگون کرد. مصدق، در برابر، شاه را بر در چارچوب قانون اساسی مشروطه میدید. آیا رویارویی این دو نگرش و رویکرد در رویدادن کودتا موثر بود؟
نطفه چالش میان شاه و نخستوزیر وفادار به نظام مشروطه از اینجا آغاز میشود. شاه تا پیش از این تغییرات نمادین، حق انحلال مجلس را نداشت. از طرفی کودتای محمدعلیشاه و کودتای ناصرالملک هر دو بر ضد مجلس است، زیرا وقتی نمیتوانند به شکل قانونی مجلس را منحل کنند، با زور آن را برمیدارند. اما در مجلس موسسانی که محمدرضاشاه ترتیب داد، این قضیه حل شد. شاه به عبارتی پس از این، قدرت انحلال مجلس را به دست میآورد، همانگونه که بعدها مجلس بیستم را در دوره نخستوزیری علی امینی منحل میکند، زیرا وقتی مجلس وجود ندارد، علتی برای کودتا نیست و شاه قدرت دارد. اما در نبود مجلس، دولت داریم و دعوای میان مصدق و شاه از اینجا آغاز میشود. علاوه بر مصدق حتی برخی از مخالفان و حتی موافقان شاه، ازجمله قوامالسطنه و حائریزاده مصوبات مجلس موسسان را قبول نداشتند. حائریزاده بارها در مجلس مخالفت با مصوبات مجلس موسسان را ابراز میکند و علنا میگوید مصوبات مجلس موسسان غیرقانونی است و آنها حق نداشتند که چنین قوانینی را تصویب کنند و به شاه چنین قدرت فزایندهای بدهند. شاه اما با همه این مخالفتها قدرت را به دست آورد.
پهلوی دوم با احساس خطر از گذشته میکوشد قدرتش را حتی به صورت فرمالیته قانونی کند؟
بله، علاوه بر اینکه شاه بیش از اینها توقع داشت. او وقتی مجلس موسسان را ترتیب میدهد، میگوید مجلس باید در برخی موارد دیگر هم تجدیدنظر کند. محمدرضا پهلوی به نوعی میخواست قدرت قانونی خودش را افزایش بدهد و فراتر از یک شاه در حکومت مشروطه ایفای نقش کند. این مجلس موسسان و قوانینی که در آن تصویب شد، برخلاف نیت بنیانگذاران مشروطیت بود.
انجمنهای مردمی نقشی فعال در کودتای محمدعلی شاه قاجار و به توپبستن مجلس برعهده داشتند. مردم در دوره نخستوزیری مصدق نیز به گونهای بازوی حمایتی دولت به شمار میآمدند. نیروی حمایتی در هر دو کودتا کنار کشیده و به کار نمیآید. چرا در دو زمانه متفاوت از مردم کمک گرفته نمیشود؟ این در شرایطی است که سویه دیگر کودتا از اوباش بهره میگیرد تا به گونهای حرکتی به ظاهر مردمی را سامان دهد. اوباش بدینترتیب در قالب نیروی به ظاهر مردمی در هر دو کودتا نقشی پررنگ دارند.
با همه این تفاصیل اگر انجمنها در کودتای یکم و مردم در کودتای دولت ملی وارد میدان میشدند، تنها به خونریزی بیشتر میانجامید. وقتی به انجمنهای دوره مشروطه نگاه میکنیم، انجمن آذربایجان، بزرگترین آنها بود که بازوی حمایتی مجلس و مشروطهخواهان به شمار میآمد و تقریبا ٢هزار نفر عضو داشت. انجمنهایی بودند که زیر ١٠٠عضو داشتند. اگرچه در برخی منابع گفته شده است که تقریبا ٣٠هزار نفر عضو انجمنها بودند اما نباید فراموش کرد که برخی در چندین انجمن عضو بودند و باید درنظر بگیریم که توزیع جمعیت میان انجمنها به این شکل بود. بسیاری از آنها تجربه نظامی نداشتند و از هر رده سنی و صنفی وارد این انجمنها میشد. اگر رهبران جنگنده و آزمودهای داشتند، شاید میتوانستند در زمان خطر و کودتا از مجلس حمایت کنند و وارد عرصه کارزار شوند اما در پایان کار معلوم نبود که بتوانند به خوبی ایفای نقش کنند، زیرا به هر شکل نیروی قزاق از پس این نیروهای آماتور و جنگندیده برمیآمد.
بر این باورید مصدق با خودداری از فراخواندن مردم به خیابانها بر آن بود از خونریزی و کشتهشدن مردم جلوگیری کند؟
بله، با این تفاوت که در کودتای نخست شاید به اندازه سال ١٣٣٢ کشتار و خونریزی پدید نمیآمد، زیرا در زمان مصدق مردم زیادی از دولت ملی حمایت میکردند و اگر قرار بود در روز کودتا مردم به فرمان مصدق به خیابانها بیایند، حتما حوادث و کشتار وحشتناکی رقم میخورد. همچنین در دوره کودتای محمدعلیشاه تعداد قزاقهای همراه لیاخوف آنقدر زیاد نبود اما ارتش پهلوی نسبت به مردم حامی مصدق بسیار بیشتر و نیرومندتر بود. اگر کودتای ٢٨ مرداد را مرور کنید، میبینید در آن روز تعداد زیادی تانک وارد شهر تهران شد و مناطق استراتژیک را اشغال کرد.
آیا افسران عضو حزب توده در این میانه، افزون بر مردم نمیتوانستند با حضور به هنگام در صحنه کودتا ورق را به سود دولت ملی بازگردانند؟
چنین کاری امکانپذیر نبود، گرچه برخی بر این باورند اگر افسران تودهای در ارتش به صحنه میآمدند، میتوانستند کودتا را به نفع دولت مصدق خنثی کنند. پس از رخداد کودتای ٢٨مرداد همه به گونهای میخواستند تقصیر را گردن دیگری بیندازند. در این میان جبهه ملی که در رأس قدرت بود، تقصیر را از خودش برداشت و به عهده حزب توده انداخت و چنین وانمود کرد که اگر حزب توده به میدان آمده بود، غائله پایان مییافت. اما باید یادآور شد افسران حزب توده در سراسر ایران پراکنده بودند و همه در تهران گرد نیامده بودند. در برخی منابع آمده است یکی از افسرانی که به خانه مصدق حمله میکند، جزو افسران حزب توده بوده است؛ افسری که پشت تانک نشسته و زمانی که دستور میدهند خانه مصدق را هدف قرار دهد، این افسر میداند باید به خانه مصدق شلیک کند اما گرای توپ را بالاتر میبرد و گلوله توپ را دم دانشکده افسری میاندازد تا به خانه مصدق شلیک نکند! بیش از این اما کاری از دستش برنمیآید. او ستوان دومی بود که پشت تانک قرار گرفت و باید دستور فرمانده را اطاعت میکرد. همچنین بسیاری از افسران تودهای حتی در ضد اطلاعات ارتش و شبکههای اطلاعاتی بودند، اما کاری نمیتوانستند بکنند. اگر به شکل دیگری به این مسأله بنگریم و سراغ سازمان افسران ناسیونالیست برویم که سرهنگ غلامرضا نجاتی نیز عضو آن است، او در کتاب خود درباره رخدادهای کودتا مینویسد در روز کودتا به برخی افسران گفتم باید اقدامی بکنیم اما با همه تلاشی که صورت گرفت تنها ۵ نفر توانستیم دور هم جمع شویم. به عبارتی از شبکه افسران ناسیونالیست تنها ۵ فرد توانستند گرد هم بیایند. آنها با اسلحه شخصی خود به خیابان رفتند و به دشواری توانستند خودرویی پیدا کنند؛ با یک جیپ به خانه مصدق رفتند و مشاهده کردند اطراف خانه نخستوزیر غلغله است، تانکها خانه را محاصره کردهاند و صدای تیراندازی شنیده میشود. آنها پس از مشاهده این اوضاع با اظهار ناتوانی برمیگردند. سازمانی که میتواند وابسته به دولت باشد، توانایی مقابله با کودتا ولو به شکل اندک را ندارد؛ تودهایها نیز به همین شکل بودند. درست است که حزب توده یک سازمان نظامی دارد اما این سازمان نظامی، حاشیه بر حزب است و یک شبکه نظامی گسترده نیست. بنابراین به نظرم حزب توده نیز توان رویارویی با کودتا را نداشت. اگرچه باید بگویم حتی اگر حزب توده هم به میدان میآمد و در مقابل لشکر کودتاچیان عرضاندام میکرد، آنگونه که محمدعلی موحد بهطور ضمنی میگوید و فخرالدین عظیمی بیشتر بر این مسأله تاکید دارد، کودتا با ٢٨مرداد تمام نمیشد! به عبارتی حتی اگر مصدق در روز کودتا پیروز میشد، فرض کنید در شهریورماه و از منطقه دیگری حرکت دیگری آغاز میشد. بهانه کودتا این بود که با تدوام نخستوزیری مصدق قدرت به دست حزب توده میافتد و اینچنین جا انداخته بودند که مصدق جاده صافکن کمونیستها است. بنابراین اگر تودهایها وارد کارزار کودتا میشدند، آمریکاییها میگفتند پیشبینیها درست بود و تودهایها قدرت را به دست گرفتند و چهبسا برای برگرداندن ورق، بیمحابا در کودتا دخالت آشکار نظامی میکردند، همچنان که آیزنهاور پس از رفراندوم میگوید مصدق به کمک حزب کمونیست توانست در رفراندوم پیروز شود! این سخنان آیزنهاور حاکی از این است که تا چه اندازه حزب توده را در دولت مصدق پررنگ میبیند، وای به حال اینکه در روز کودتا، تودهایها ابراز وجود میکردند. بهویژه اگر افسران حزب توده که مسلح نیز بودند به میدان میآمدند، آن وقت تصور کنید چه فاجعهای به بار میآمد! خلاصه کلام، با همه این اما و اگرها، امید پیروزی به معنای واقعی کلمه برای مصدق وجود نداشت.
توصیفهایی بسیار درباره رخدادهای ٢٨مرداد ارایه شده است. آنچه پس از ۶۴سال هنوز مناقشهآمیز به نظر میآید، انتساب «کودتا» به رخدادهای این روز است. شما در کتاب «کودتاهای ایران» بهگونهای مفصل و تخصصی به این روز تاریخی، حواشی و رخدادهای آن پرداختهاید. آیا این رویداد را کودتا میدانید؟
چیزی در این رابطه در قانون اساسی نداریم، البته اگر بخواهیم از دریچه قانون به ٢٨مرداد نگاه کنیم و بگوییم شاه در غیاب مجلس حق عزل نخستوزیر را دارد، چنین موضوعی در قانون اساسی نیامده است. ما در قانون اساسی مشروطیت عزل نخستوزیر نداریم، بهطوری که اگر در قانون مشروطیت بنگرید سنت این بوده است که نخستوزیر یا رئیسالوزرا به توصیه یا امر شاه استعفا میداد و بعد پادشاه نخستوزیر یا رئیسالوزرایی دیگر تعیین میکرد. تنها یک مورد به صورت قانونی داریم که چنین شد و آن عزل صمصمامالسلطنه بختیاری بود. احمدشاه در آن ماجرا، حکم میدهد صمصامالسطنه بختیاری دیگر رئیسالوزرا نیست و وثوقالدوله را برمیگزیند و میخواهد دولت دومش را تشکیل دهد. صمصام اما زیر بار این دستور نمیرود و میگوید من رئیسالوزرای قانونیام و هنوز استعفا ندادهام. این رخداد نشان میدهد حتی در آن زمان هم میدانستند پادشاه در حکومت مشروطه حق عزل نخستوزیر را ندارد. سیاستمداران در همان زمان هم میدانستند در برابر مجلس مسئولاند و باید به مجلس پاسخگو باشند. اکنون مجلس در زمان مصدق منحل شده اما قرار است دوباره انتخابات برگزار و مجلس جدید تشکیل شود. در برابر استدلال مخالفان مصدق میتوان گفت چون در ایران سنت مشروطیت ما ضعیف و نهادینه و قانونمند نشده بود، این ابهامات وجود داشت که شاه میتوانست ادعا کند حق عزل نخستوزیر را دارد، همچنان که در گذشته و امروز نیز سلطنتطلبان و مخالفان مصدق بر چنین ادعایی صحه میگذارند. جای بحث در این زمینه باز است و شاید دراینباره هرگز به توافق نرسیم. هر کس به گونهای براساس دید خودش در این زمینه سخن میگوید.
بسیاری درباره روال و برنامهریزی کودتای ٢٨مرداد برآناند نقشه کودتا از مدتها پیش طراحی شده بود. این مسأله با توجه به مطالعات و اسنادی که در دسترس داشتهاید، تا چه اندازه روایی دارد؟
بله، برنامهریزی کودتا در چهار روز ریخته نشد، بلکه برنامه کودتا از مهر ١٣٣١ درحال تدوین بود. برنامهای که انگلیسیها در شهریور و مهر ١٣٣١ دارند، شکست میخورد و نقشه لو میرود. در این نقشه افرادی مانند حجازی و زاهدی در جریان بودند. در نتیجه شکست طرح انگلیسیها بعضی دستگیر میشوند و عدهای هم به بیرون از کشور تبعید میشوند. ظاهرا با بستهشدن سفارت انگلیس قضیه پایان مییابد. زمانی که سفارت انگلیس بسته میشود، عملیات معروف به bot دوباره برنامهریزی میشود و انگلیسیها با آمریکاییها، حتی زمانی که هری ترومن سر کار است، تماس میگیرند و آنها دو گروه کاری در وزارت خارجه آمریکا و سازمان سیا تشکیل میدهند. برنامه کودتا به جلو میرود و به جایی میرسد که آیزنهاور سر کار میآید. او دستور صریح میدهد که برنامه کودتا را دنبال کنید؛ خودش نیز به دنبال قضیه است. برنامه بدینترتیب درحال پیگیری و طرحریزی است و افرادی مانند ایدن سراغ آمریکاییها میروند و میگویند باید مصدق را برداریم. عملا این سخن را بیان میکنند. ماموران عالی رتبه Mi۶ و سیا با هم درحال مذاکرهاند و برنامهریزی مشترک انجام میدهند. در این میان برخی از ایرانیها نیز با آنها همکاری میکردند و شکی در همکاری بعضی مهرههای ایرانی نیست، اما بهطور دقیق نمیدانیم چه کسانی به آنها کمک میکردند، اما بهطور قطع برنامهها و نقشههای آنها بدون مساعدت ایرانیها پیش نمیرفت و به خوبی پیاده نمیشد. همچنین در فروردین ١٣٣٢ تقریبا یکمیلیون دلار از آمریکا به سفارت این کشور در ایران میرسد تا برای کودتا خرج شود. کرمیت روزولت چند بار به ایران میآید و انگلیسیهایی که به خارج از ایران رفته بودند، در قبرس پایگاه رادیویی برپا میکنند. شبکه کودتا در ایران فعال میشود و برادران رشیدیان، کیوانی و جلالی در تحرک و فعالیت برای کودتا برمیآیند. روزنامهنگاران طرفدار کودتا مطالبی در تخریب دولت مصدق مینویسند و منتشر میکنند. در این میان حتی میتوان گفت انحلال مجلس نیز زمینه داشت و شواهد و قرائن حاکی از این بود که در میان نمایندگان پولهایی توزیع شده بود تا با چند استیضاح مصدق را برکنار کنند. زمان میگذرد تا به ٢۵مرداد میرسیم. همه چیز در این میان مطابق برنامه پیش میرود و کودتاچیان فقط منتظر بهانه بودند. بنابراین به اعتقاد من حتی اگر مصدق رفراندوم را هم انجام نمیداد، کودتا صورت میگرفت، زیرا برای انجام آن برنامهریزی وسیعی صورت گرفته بود؛ در تهران دفتر نظامی به وجود آورده و افسران مشخص بودند. طبق آنچه در کتاب سرهنگ غلامرضا نجاتی درباره کودتا آمده است، سرهنگ ممتاز میگوید نعمتالله نصیری با من در خرداد تماس گرفت که ما میخواهیم کودتا کنیم. از اینرو مرور شواهد، قرائن و اسناد نشان میدهد همه چیز برنامهریزیشده بود. ما نمیتوانیم همه چیز را به گردن مصدق بیندازیم. تمام برنامه قبلا چیده شده بود.
وقتی حرکتهای مردمی پشتوانه دولت مصدق بود، آیا باز هم انحلال مجلس ضرورت داشت؟ مجلس نیز پس از قیام ٣٠تیر ١٣٣١ نسبت به پشتیبانیهای مردمی از مصدق واکنش نشان میداد. همچنین اسنادی روشن درباره رشوهگیری نمایندگان مجلس از بیگانگان تاکنون دیده نشده است.
درباره پول گرفتن نمایندگان مجلس، هم اسناد سیا و هم اسناد وزارت خارجه آمریکا گویای این واقعیت است که تقریبا مبلغ مشخصی به یکسوم نمایندگان مجلس داده شده بود اما تعداد مخالفان مصدق در مجلس بیش از یکسوم است. مصدق نیز میگوید خبردار شدیم بیگانگان و کودتاگران با تعدادی دیگر از نمایندگان مجلس درحال صحبتاند. چرا به نظرتان بعید است که نمایندگان مجلس از کودتاگران پول گرفته باشند؟
هنگامی که فشار مردمی میتوانست مجلس را از پارهای تصمیمها منصرف کند، آیا باز هم انحلال مجلس ضرورت داشت؟
مصدق همیشه نمیتوانست بر تجمعات خیابانی و فشار مردم بر مجلس حساب کند. جو جامعه نیز مرتب درحال دگرگونی است. میان نیروها و گروههای حامی مصدق شکاف به وجود آمده بود و کودتاگران میکوشیدند جبهه ملی از درون به مشکل خورده، در حمایت از مصدق به دودستگی دچار شود. اما آنچه از ابتدا محسوس بود این است که جبهه ملی از نظر سازمانی اساسا سست بود، هرچه به کودتا نزدیک میشویم جبهه ملی دچار رخوت و سستی میشود و رهبران با هم اختلاف مییابند و در حمایت از دولت خط واحدی دنبال نمیکنند؛ بهطوری که مصدق میگوید رهبران احزاب چشم ندارند، یکدیگر را ببینند و اگر من نباشم به جان یکدیگر میافتند. این سخن مصدق حاکی از این است که وضع حامیان مصدق تا چه اندازه بحرانی بوده، کسانی چون مظفر بقایی و حسین مکی جدا شده و بر ضدمصدق کار میکردند. حائریزاده و کاشانی به راه خود رفته و از جبهه حامیان مصدق خارج شده بودند. همه این افراد شاخصی که روزی طرفدار مصدق بودند، اکنون دچار اختلاف و تفرقه شده و طرفداران آنها نیز در این میان به دنبال رهبران خود بودند و در نتیجه دیگر آن همبستگی آغاز راه وجود نداشت. در آغاز مبارزه دولت مصدق برای ملیشدن صنعت نفت در تظاهراتها اعضای حزب زحمتکشان، نیروی سوم خلیل ملکی و افرادی که کاشانی بسیج میکرد، به میدان میآمدند اما پس از بروز اختلافات این جمعیت ازهمگسیخته و دچار اختلاف شد. بنابراین نمیشد بر این روال حساب کرد که در بزنگاههای حساس بتوان جمعیت موثری را به خیابان آورد تا از مصدق حمایت کنند.
درباره پیشخرید پادوکشهای خیابانی، مسأله به اندازهای اهمیت دارد که بهعنوان نمونه فاخر حکمت، رئیس سنا میگوید چاقوکشها را به خیابان بریزید تا حساب کار دست مصدق بیاید! بیگانگان نیز جمعیتهای خیابانی را در طرح کودتا پیشخرید کرده بودند.
اتفاقا یکی از مباحث بسیار جالب و ناشناخته در تاریخ معاصر ایران، نقشی است که گروههای لمپن ایفا میکنند؛ لمپنهایی که از کودتای محمدعلیشاه حضور داشتند و در کودتای ٢٨مرداد نیز نقش پررنگی به عهده دارند. خیلی دوست داشتم درباره نقش و حضور این گروه بیشتر کار کنم اما منابع و اسناد بسیار اندک است، همچنین باید بایگانی شهربانی و کلانتریها آزاد شود تا بتوان به جزییات بیشتری درباره آنها دست یافت. این گروهها بهگونهای بدهوبستان با شهربانی داشتند و از آنها برای حضور موثر در مانورها و آشوبهای خیابانی استفاده میشد. اگر خاطرات شعبان بیمخ را مطالعه کرده باشید، میگوید وقتی در روز کودتا خواستند مرا به زندان دیگری منتقل کنند، دیدم سربازها رفتند و وقتی دیدم سربازی نیست، من هم رفتم. او در جایی دیگر یادآور میشود تیمسار علویمقدم به من گفت چند روزی به یک شهر دیگری برو، وقتی سروصدا خوابید، برگرد. یکی از نمایندگان مجلس نیز افشا میکند شهربانی در ماه مبلغی به اوباش میدهد. نمایندگان، نوع تبادل و تعامل شهربانی با اوباش را از چشم مصدق میبینند، درحالیکه مصدق تا پیش از حضور افشارطوس اصلا در شهربانی نفوذی نداشت.
منبع : شفقنا
هنرجویان موسسه جوانههای کویر به مربیگری خانم «منا حجتی» موفق به کسب عناوین برتر شدند.
ایستار در لغت نامه ها ایستار را معانی بسیار است.اما آنچه که ما را وا داشت تا نام ایستار را برای حضور در عرصه فعالیت سیاسی بر گزینیم توجه به دو معنا بود اول نوع نگرش و طرز فکر و دوم ثبات قدم و استوار بودن. مجموعه ایستار ماحصل اجماعِ فکری گروهی از جوانان انقلابی است که در سالهای متمادی فعالیت خود در عرصه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به باوری در چهار چوب ایستار رسیده اند. ایستار برای ما ایستادگی خردمندانه برای تحقق اصول است، اصولی که منبعث از وحی و عقل است . سعی ما بر این است که در دامگه حوادث با تکیه بر دین و دانش به خردمندانه ترین مسیر ممکن قدم بگذاریم
تمامی حقوق سایت برای تارنمای خبری ایستار محفوظ می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید