پر کارترین شهردار تاریخ یزد بودم/ شورای رفسنجان مرا در برابر عمل انجام شده قرار داد/ به شورا گفته بودم که فقط شش ماه شهردارتان خواهم بود/ از روز اول رفسنجان به مصلحت من نبود/ یک جریان سیاسی قوی در رفسنجان در حال ظهور است که نه اصول گراست و نه اصلاح طلب/در جلسه جلالی رفتم تا شورا استعفای مرا قبول کند/ حضور من در جلسه جلالی 20 هزار رای در سبد او ریخت/ انکار نمی کنم که از طرف برخی دوستان اصلاح طلب بلایی سر من آمده باشد/ به هاشمیان گفتم رضایت مردم در کارخالص است نه برگزاری کنسرت/ ایستار به هیچ وجه نقشی در رفتن و استعفای من نداشت/ جریانی می خواهد هزینه رفتن من را از گردن شورا بردارد و به گردن دیگران بیاندازد/ شاید شورا می خواست من سپر کارهایش باشم/ از نگاه ابزاری شورا ناراحت بودم/ به هاشمیان گفتم اوضاع خراب است من باید بروم دنبال کار خودم و شما هم بروید دنبال کار خودتان
سید عباس حسینی؛ سردبیر// محمدرضا عظیمی زاده شهرداری که اگر چه به قول دوستداران و گفته های خودش پرکار و پرتلاش بود اما حاشیه هایش پر رنگ تر از متن خودنمایی می کرد. عظیمی زاده در آبان ۹۶ سکان هدایت شهرداری رفسنجان را بر عهده گرفت. با استعفاهای مکررش طی مسیر کرد و در تابستان 99 عزم خود برای رفتن از رفسنجان جزم کرد. تلاش های شورا برای بازگرداندن وی بی نتیجه ماند و واسطه ها و تیرهایشان یکی پس از دیگری به سنگ خورد. نه استعفای او را قبول کردند و نه توانستند شهردار منتخبشان را به کرسی برگردانند. گویی این بار موانع عمده ای در مسیر بازگشت مهندس بود و شیخ علی هاشمیان نیز نتوانست با تلاش های خود نقش قهرمان را برای مردم رفسنجان بازی کند. اما در نهایت در صبح چهارشنبه 7 آبان در جلسه ای ویژه، آب پاکی را روی دست شورای شهر ریختند و عظیمی زاده که در پاییز آمده بود در پاییز از صندلی خیابان تختی رفسنجان خداحافظی کرد.به هر ترتیب با پایان یافتن ماجرای 1000 روزه مهندس عظیمی زاده در رفسنجان برآن شدیم تا با وی گفت وگویی تفصیلی داشته باشیم تا شاید بتوانیم حداقل بخشی از پرسش های افکار عمومی را از زبان ایشان پاسخ دهیم. هر چند آقای مهندس با خوشرویی پاسخ هایشان را دادند اما برخی پیچیدگی ها و ملاحظات مانعی در جهت پاسخ صریح بود. و گاهی نیز در حین گفت و گو در برابر پرسش های بی پروای ما دست به ابتکاراتی در پاسخ زد که هم به نوعی پاسخ پرسش کننده را داده باشد و هم راه فرار خود را مسدود نکند. در لا به لای صحبت های خود با مهندس عظیمی زاده تلویحا دریافتیم که نگاه وی به ایستار متفاوت از سایر رسانه هاست و شاید دلیل اصلی قبول درخواست ما برای گفت وگو نیز همین باشد. گفت وگویی که پس از پیگیری های متعدد، ما را در صبح روز یکشنبه 4 آبان راهی شهر یزد کرد تا در فضایی صمیمانه در منزل شهردار سابق رفسنجان که رنگ میهمان نوازی یزدی در آن چشم نوازی می کرد چند ساعتی میهمان ایشان باشیم. و شد آنچه که از نظر خواهید گذراند.
آقای مهندس از این که اجازه دادید خدمت برسیم تشکر می کنم و لطف کردید که روزتعطیلتان را در اختیار ما قرار دادید. قبل از پرداختن به موضوعات جدی و مهم به نظر می آید جا داشته باشد که کمی از خودتان برایمان بگویید. از گذشته از دوران کودکی از خانواده.
بنده در سال ۱۳۵۴ در یکی از محله های قدیمی و ریشه دار یزد به نام چهار منار متولد شدم. پدرم روحانی و در حوزه علمیه یزد فعال بودند که هم اکنون هم فعال هستند. مادر هم خانه دار و معلم قرآن بودند.
در کودکی دوست داشتید چه شغلی داشته باشید؟ آرزوی شما چی بود؟
آرزوهای کودکی سیال هستند، زمان نوجوانی تغییر میکنند و بعد ثابت می شود. من در ابتدا دوست داشتم روحانی شوم اما به مرور زمان تغییر کرد و حتی این که بخواهم مهندس هم شوم، در ذهنم خطور نمی کرد. من در دبیرستان در رشته تجربی تحصیل کردم و حتی رشته ریاضی نبودم که بخواهم به سمت مهندسی کشیده شوم. و با وجود اینکه در مدرسه شاگرد اول بودم و در کنکور رتبه خوبی کسب کردم اما نتوانستیم رشته مورد علاقه ام که پزشکی بود را قبول بشوم.
در کنکور چه رتبه ای کسب کردید؟
رتبه من در کنکور سراسری ۵۰۰۰ کشوری بود. در آن زمان کنکور دو مرحلهای بود و در مرحله دوم هم رتبه خوبی کسب کردم و فاصله چندانی تا قبولی در رشته پزشکی نداشتم. اما فقط پزشکی می خواستم. رشتههای دیگر از جمله داروسازی و دندان پزشکی را هم انتخاب نکردم تا که در سال آینده باز کنکور بدهم. اما در آخر وارد رشته عمران دانشگاه آزاد یزد شدم.
در دانشگاه هم درس خوان بودید؟
بله شاگرد اول بودم و در هفت ترم رشته عمران را تمام کردم و معدلم هم بالای ۱۷ بود. وکارشناسی ارشد هم در همان دانشگاه خواندم.
در دوران کودکی و نوجوانی کار هم می کردید؟
خانواده ما از نظر مالی در مضیقه نبود. ما شش فرزند بودیم ۴ پسر و 2 دختر. و شیوه پدر بر این اساس بود که فرزندانش را جوری تربیت کند که روی پای خودشان باشند. و ما به هیچ وجه بعد از اتمام دبیرستان هیچ وابستگی مالی به پدرمان نداشتیم. نه برای ازدواج، نه برای شغل، نه برای خانه دارشدن، پدرمان حتی یک ریال هم برای ما خرج نکرد.
از نفوذ خودشان هم برای اشتغال شما استفاده نکردند؟
به هیچ وجه. زندگی ما زندگی عادی بود. سفارش شده نبود. پدر من هیچ وقت نه برای خود و نه برای ما از لباس روحانیت و حوزه علمیه و اعتبار و نفوذشان در میان مردم استفاده نکردند. و از هیچ رانتی برای سرکار رفتن فرزندانش بهره نبرد. به یاد دارم که در دهه ۱۳۶۰ حج ثبت نام کرد و طول می کشید تا که نوبتش شود. یکی از شاگردان پدر در حج و زیارت کار می کرد. چون پدر در حوزه علمیه تدریس میکرد و چندین سال مدیر مدرسه مصلی یزد بود. گفتم بگویید که شما را در اولویت قرار دهند. اما پدرم گفت حج یه کار واجب عبادی است. من حق یک نفر را ضایع نمیکنم و صبر کرد و در وقت خود به سفر حج رفت و هیچ وقت استفاده نکرد.
آقای مهندس چه قدر کتاب می خواندید؟ بالاخره فضای خانواده یک روحانی باید توام با کتاب باشد.
در جوانی علاقه زیادی به مطالعه و کتاب داشتم. و انصافا هم اهل مطالعه بودم. خودتان هم گفتید که در خانه آخوند ها تقریباً کتابهای زیادی است و من هم زیاد مطالعه میکردم و کتابهای متعددی را میخواندم و علاوه بر آموزش هایی که در مدرسه میدیدیم، پدر هم آموزش های خاصی به ما میداد چون دوست داشت من روحانی شوم. حتی آموزش کتاب های جامع المقدمات، نصاب الصبیان و کتابهای حوزه علمیه را آموزش می داد و اثر خوبی هم داشت.
الان هم اهل مطالعه هستید؟
الان هم کم و بیش مطالعه می کنم. در طبقه پایین خانه خود کتابخانه دارم و کتابهای مختلفی هست که می خوانم.
آخرین کتابی که خواندید در چه حوزه ای بود؟
آخرین کتاب در مورد «برندینگ شهری» و تجربیات شهرهای موفق دنیا بود.
اهل ورزش هم هستید؟
در زمینه ورزش در رشته خاصی فعالیت ندارم اما دوچرخه سواری و پیاده روی در برنامه ام هست.
پس از اتمام دانشگاه چه گونه وارد بازار کار شدید؟ ظاهرا از استانداری شروع کردید؟
من سربازی ام امریه استانداری بود. من با توجه به شرایطی که داشتم و دورههایی که گذرانده بودم می توانستم امریه استانداری یا نوسازی مدارس بشوم. اما خودم پیگیری کردم و بعد از اتمام دوره آموزشی در نیروی دریایی سیرجان دو سال در استانداری یزد مشغول شدم و مرا فرستادند به هرات و مروست و در بخشداری آن جا فعالیت خودم را شروع کرد. در سال ۱۳۸۰ در یک شرکت خصوصی و توسط دوستان دانشگاهی ام جذب شدم و شروع به کار کردم و سه سال در این بخش فعالیت داشتم که تو این دوره تجربیات خوبی در زمینه پیمانکاری و تولید کسب کردم. و در نهایت اواسط سال ۱۳۸۳ در آزمون استخدامی شهرداری یزد که ۱۲ نفر نیرو میگرفت شرکت کردم. این آزمون جدی بود که شرکت کننده هم زیاد داشت که موفق شدم در آزمون کتبی سه برابر ظرفیت قبول بشوم و دعوت به مصاحبه شدم و چون تجربیات کاری خوبی داشتم به استخدام موقت شهرداری یزد درآمدم.
در این دوره یا قبل از آن ذهنیت های سیاسی شما به چه شکل بود؟ اصولا سیاسی بودید؟
من ذهنیت را قبول ندارم. این گرایش سیاسی است. آدم هایی که خودشان را غرق مسائل سیاسی می کنند و چشم بسته عضو یک تشکیلات سیاسی می شوند با آدم هایی که گرایش دارند فرق می کند. گرایش سیاسی چیزی است با بررسی جناح های مختلف به دست می آید که به این نتیجه برسیم کدام یک از آن ها به نظرات و تفکرات من نزدیک تر است. من وابستگی سیاسی به هیچ کس و هیچ جناحی ندارم. اما گرایش دارم. در انتخابات های مختلف آدم افراد را بررسی می کند و به یکی ممکن است گرایش و اقبال بیشتری داشته باشد که به نظرش برای مملکت بهتر است و به همان رای می دهد.
در انتخابات ها گرایش سیاسی شما به چه سمتی بود؟
گرایش من در اوایل به سمت اصولگرایان بود. هرچند صف بندی خاصی بین اصول گرایی و اصلاح طلبی وجود نداشت. اما در دوره ای که آقای هاشمی و آقای احمدی نژاد در مقابل هم قرار گرفتند این صف بندی شدید تر شد. و در سال ۸۸ هم خیلی وضع بدتر شد و من اصلا وارد نشدم و وابستگی خاصی هم نداشتم و فعالیتی هم برای طیف خاصی نکردم. در هیچ ستادی نبودم و حمایت هم نکردم. ولی در مسیر طی شده گرایشم به طور کلی به سمت اصولگرایی بوده است.
به شهرداری یزد برگردیم. فرمودید آزمون دادید و استخدام موقت شهرداری شدید.
بله آزمون استخدامی ومصاحبه که طی شد به عنوان کارشناس مسئول در شهرداری مشغول به کار شدم. در سال اول در حوزه اداره نظارت و اجرایی شهرداری کار میکردم و ناظر پنج شش پروژه خیلی خوب در شهر یزد بودم. در سال ۱۳۸۵ در حوزه عمرانی منطقه 3 فعالیت داشتم و در آن زمان سه چهار تا از بزرگترین پروژه های شهر یزد را نظارت کردم. از جمله میدان امام علی(ع)، پایانه مسافربری، بلوار کوثر که هرکدام را به تنهایی باید یک نفر نظارت می کرد اما من به تنهایی همه این پروژهها را با دقت خاصی نظارت کردم و اتفاقا جزو پروژه های موفق شهرداری بودند. بعد از دو سال کار کردن بالاخره نشان دادم که می توانم نسبتاً یکسری از مسئولیتها را بپذیرم و در سال ۱۳۸۶ با حکم شهردار وقت، به عنوان مسئول «اداره نظارت فنی» انتخاب شدم. که تشکیلاتی بود وتعدادی مهندس داشت و بر پروژههای مناطق و شهرداری نظارت می کرد. همزمان سه ماه بعد «مسئول امور قراردادهای شهرداری» شدم. قراردادهای شهرداری هم کم نبود. و سال 87 هم به عنوان معاون عمرانی و شهرسازی شهرداری انتخاب شدم.
خیلی هم جوان بودید
بله من در سن ۳۲ سالگی معاونت شهرداری یزد را بر عهده گرفتم و تو این دوره پروژههای خیلی بزرگی هم اجرا شد از جمله پل خیابان کاشانی، پل راه آهن، پل میدان باهنر، ساختمان شهرداری منطقه ۳، و پروژه های متعدد دیگر. نهایتا هم در دوره نسبتا کوتاهی شهردار منطقه ۳ یزد بودم و در سال 1389 با حکم سردار فلاح زاده استاندار وقت، مدیرکل دفتر فنی استانداری یزد شدم که تشکیلات بسیار قوی تری نسبت به حالا داشت. سازمان مدیریت برنامهریزی حذف شده بود و طبیعتا بخشی از کارها در دفتر فنی استانداری انجام میشد از جمله کارگروه زیربنایی، کارگروه تاسیسات، پدافند غیرعامل، دبیرخانه شورای ترافیک، دبیرخانه شورای فنی استان و تشخیص صلاحیت پیمانکاران و مجوزهایی هم برای معادن داده میشد. تقریباً دو سال و یک ماه مدیرکل دفتر فنی استانداری بودم و نهایتاً توسط شورای سوم یزد به عنوان شهردار انتخاب شدم.
اواخر دوره سوم بود
بله یکسال آخر شورای سوم شهردار شدم که در شورای چهارم هم تمدید شد.
شما روند استخدام را بیان کردید که در آزمون و مصاحبه شرکت کردید. اما چیزی که من شنیدم این بود که استاندار یزد در زمان خودش یک سهمیه استخدامی داشته و ظاهرا این سهمیه برای شما استفاده شده است.
نه. این که استاندار مجوز استخدامی به این شکلی که شما می گویید داشته، نبوده. من استخدام پیمانی شهرداری یزد بودم. و چون شهرداری، نهاد عمومی غیر دولتی محسوب می شود، اگر کسی بخواهد به استانداری یا ادارات دولتی انتقال پیدا کند، باید ابتدا به شهرداری تهران منتقل و از آنجا به آن اداره مامور شود. من زمانی که مدیر کل دفتر فنی استانداری بودم، شهردار وقت یزد بعد از یک سال به من گفت برگرد به شهرداری و من به شما نیاز دارم. همزمان زمزمه های شهردار شدن من هم بود که این آدم به درد شهرداری میخورد اما این ها می خواستند مرا به شهرداری برگردانند، تا در اختیار خودشان باشم. و من گفتم من نمیخواهم شهردار باشم اما اگر می گویید برگردم برمیگردم. اما آقای استاندار گفت شما باید به استانداری انتقال پیدا کنید و مجوز انتقال من به استانداری را از اداره استخدامی گرفتند وگرنه من استخدام بودم و میتوانستم مامور بشوم شهرداری تهران و از آنجا انتقال دائم به وزارت کشور بگیرم. اما الآن دیگر این قانون برداشته شده است و میتوان با موافقت مبدا و مقصد به دولت انتقال پیدا کرد. اما قبلا محدودیت بود و من مامور بودم، که با پیگیری استاندار وقت یزد این انتقال صورت گرفت و به وزارت کشور و استانداری یزد منتقل شدم. در واقع قبل از اینکه شهردار یزد بشوم استخدام استانداری یزد شدم.
شما پنج سال شهردار یزد بودید. در این دوره چند اتفاق می افتد و نوعی جنجال های رسانه ای پیرامون آن به وجود می آید و انتقادات زیادی هم به آن وارد می کنند. از جمله پروژه خیابان قیام و پروژه خیابان طالقانی که ظاهرا بازداشت شما هم به خاطر همین پروژه ساختمان پزشکان طالقانی بود. در این زمینه و به طور کلی در خصوص عملکرد خودتان در مقام شهرداری یزد توضیح بفرمایید. اصلا خودتان از عملکردتان در یزد راضی بودید؟ چون انتقادات و جوسازی های رسانه ای حول این بود که عظیمی زاده شهردار معمولی است و یزد شهردار معمولی نمی خواهد.
آنهایی که این انتقادات را مطرح می کردند اصلاح طلبانی بودند که می خواستند به شورای شهر اصول گرایان فشار بیاورند. بالاخره من شهردار اصول گرایان بودم و در دوره سوم و در دوره احمدی نژاد شهردار شدم. و شهرداری من تداوم پیدا کرد چون شاکله شورا اصلاح طلب نبود. اگر چه اصول گرا هم نبود. و شورایی تقریبا غیر سیاسی بود. و طبیعتا در آن شرایط، اصلاح طلبان که در آن زمان قدرت هم در دست داشتند و حمایت های خوبی هم از آنها می شد شروع کردند به دامن زدن به این مسائل که این شهردار معمولی است.
شما قبول نداشتید که شهردار معمولی بودید؟
ببینید شما کارنامه تمام شهرداران تاریخ یزد حتی قبل از انقلاب را تا الآن بررسی کنید چه آن ها که یک سال شهردار بودند و چه ده سال، اگر یک نفر به اندازه من کار کرده باشد، به اندازه من به شهرداری یزد رشد داده باشد، به اندازه من برای یزد افتخار کسب کرده است بیاید خودش را نشان دهد. با صراحت و قدرت این را می گویم که نیست. چرا چون در زمینه رشد اعتبارات شهرداری من شهرداری را با ۱۱۰ میلیارد تحویل گرفتم با ۶۰۵ میلیارد تومان تحویل دادم. ثبت جهانی شهر یزد از زمان شروع دوره من کلید خورد و در پایان دوره من ثبت جهانی اتفاق افتاد و این دیگر بالاترین افتخاری است که یک شهر در زمینه برندینگ و گردشگری می تواند به دست بیاورد. مناطق شهری را از 3 منطقه به 5 منطقه تبدیل کردم و درجه شهرداری یزد که سالیان سال ارتقاء پیدا نکرده بود از 10 به 11 ارتقا پیدا کرد. اینها پیگیری می خواست. باید یک شاخص هایی می بود تا بتواند افزایش پیدا کند. بزرگترین پروژه تقاطع غیر هم سطح استان یزد در زمان من کلید خورد و در زمان من در عرض 4 سال تکمیل شد. آسفالت شهر یزد که ۳۰ سال کسی به آن نرسیده بود بهسازی شد و بسیار کارهای بزرگ دیگر. و آنها در مقام تخریب شورا و شهرداری و این که این شاکله شورا دیگر رای نیاورد فعالیت می کردند. اشکالی هم نداشت نقد بیرحمانه اشکالی ندارد اما قضاوت مردم منصافانه است. مردم این جوری نمی گویند. چهارتا رسانه که وابسته بودند آمدند گفتند شهردار معمولی. شهردار معمولی که برند جهانی برای یزد نمی آورد. شهردار معمولی که نمی آید طرح تفصیلی 20 ساله بنویسد! شهردار معمولی که نمی آید کل ساختار و چارت شهرداری را تغییر بدهد و تشکیلات جدید بنویسد.
در خصوص بحث طالقانی و بازداشتی که رخ داد توضیح دهید.
یکی از اتفاقاتی که در شورای چهارم در بحث سرمایه گذاری افتاد این بود که یک سری پروژه های سرمایه گذاری تعریف شد و فراخوان برای سرمایه گذاری پروژه ها از جمله پروژه طالقانی، میدان امام علی(ع)، میدان امام حسین(ع) و هفت هشت پروژه دیگر داده شد که فقط همین پروژه بلوار طالقانی به نتیجه رسید. یکی از اعضای شورای سوم و چهارم بعد از تمام شدن دوره شورا، در سال ۱۳۹۸ مدیرعامل شرکتی می شود که مجری پروژه طالقانی بود. و بحث ها شروع می شود که چرا این آقا مدیرعامل این شرکت می شود. نکند که از قبل بوده باشد. یا همان وقت هم در شرکت بوده. و این، شائبه تبانی تشخیص داده شد. و بله از من بازجویی کردند که آیا شما خبر داشتید. و من به هیچ وجه خبر نداشتم و حتی از مدیرعاملی ایشان در سال 98 هم اطلاعی نداشتم. بالاخره یک سری اظهاراتی دوستان شهرداری گفته بودند که بله عظیمی با فلانی دوست بوده و ایشان گفتند پروانه صادر کنیم و قرارداد ببندیم. ولی ابدا هیچ تبانی و رشوه ای در کار نبوده و به همه و به بازپرس هم گفتم.
پرونده هم همچنان باز است؟
اصلا در مرحله تحقیق است.
و شما با قید وثیقه آزاد شدید؟
طبیعی است که وقتی پرونده ای باز باشد و برای توضیحات و برای اینکه اگر باز هم بتوانند احضارت کنند و تو مجبور به رفتن باشی، باید وثیقه بگذاری. من هم متهم بودم. مجرم نبودم و چون هنوز در مرحله تحقیقات هست باید وثیقه می گذاشتم.
فقط شما احضار شدید؟
نه ۲۵ نفر دیگر هم احضار شدند از جمله رئیس سرمایه گذاری، رئیس اداره حقوقی، دیگر اعضای شورا. حالا یک نفر به عنوان متهم یک نفر به عنوان مطلع.
مبلغ وثیقه شما چقدر بود؟
یک میلیارد. اما آنها آزمایشی اول گفتند ۱۴ میلیارد تومان تا ببینند من چقدر پول دارم. من گفتم این وثیقه را ندارم همین جا می مانم. من فقط یک خانه دارم که به اسم همسرم هست. می خواستند امتحان کنند که ببینند من تا آخر شب می توانم این چنین وثیقه ای را فراهم کنم. یا چه کسی برای من وثیقه می گذارد. اما من از هیچ کس چیزی نخواستم. من از احدی انتظار کمک نداشتم. من شاید آدم سالمی نباشم اما در بحث مالی اصلا خطایی ندارم حتی یک ریال در زندگی من از غیر حق نیست. من یادم نمیآید و بلد هم نیستم تبانی کنم و رشوه بگیرم. من می خواستم پول داشته باشم از سیستم اداری رفته بودم. یا نمی شد ۵ سال شهردار یزد باشی و ۲۰۰ میلیارد تومان ۵۰۰ میلیارد تومان ۱۰۰ میلیارد تومان در بیاوری؟! اگر می خواستم از این پولها دربیاورم نمی توانستم در این شهر بزرگ که زمین تفکیک می شود پولدار شوم؟
می توانید ادعا کنید در دوره شما در شهرداری یزد هیچ تخلفی صورت نگرفت؟
ما جلوی تخلف ایستادیم. اشتباه ممکن است رخ بدهد. مثلا شما بحث خیابان قیام را مطرح کردید. این خیابان قیام هیچ مشکلی نداشت ولی برایش مشکل و جریان ساختند. و اذیت کردند. چون هدف اذیت کردن شورا و شهرداری بود. این اگر ایرادی داشت می رفت دادگاه. من تنها پرونده ای که برای خودم نگه داشتم پرونده پروژه خیابان قیام است. نگاه کنید امضا معاون عمرانی استاندار، مدیرکل میراث فرهنگی گردشگری و شهرداری زیر نقشه ها موجود است و تماما با هماهنگی نهادها و مجوزهای مربوطه بوده و هیچ نقصی وجود نداشت. اما یک عده آمدند، بازاریان را تحریک کردند. چون این خیابان در ساعاتی از روز قرار بود پیاده رو باشد. هدف آنها این بود این پروژه تعطیل شود. به بازاری ها گفتند این پروژه به شما و کسب کارتان آسیب می زند و بازاریان هم تجمع کردند. بازاریان از طریق رسانه ها تحریک می شدند و رسانه ها حساسیت درست می کردند. این دروغ ها چقدر خسارت به شهر و اعتماد مردم می زند و حیثیت و آبروی آدم ها را می برد. من در رفسنجان شهردار بودم همان رسانه ای که خیابان قیام را هدایت می کرد، آب ریختن داخل میدان شهدا و پل ساختن را بلد کرد که نگاه کنید عظیمی زاده برای رفسنجان چه پلی ساخته! نگفت این شهردار ده کار دیگر هم در یزد انجام داده که هیچ کس دیگری نمی توانست انجام دهد و دیگر اتفاق هم نخواهد افتاد. بالاخره می شود با کلمات احساسات مردم را تحریک کرد.
این جوسازی های رسانه ای به نتیجه ای هم رسید؟
بله بالاخره کار رسانه و جو سازی تاثیر دارد. و به هیچ وجهی نمی توان با آن مقابله کرد. زیرا آنها کار ما را می بینند و ارزیابی می کنند. ما چون کار می کنیم در معرض ارزیابی هستیم. اگر یک شهردار از من نقد کند من هم می گفتم تو چرا فلان کار را تمام نکردی. ولی کسی که کار نمی کند در معرض ارزیابی هم نیست. توضیح دادن هم پس از انتشار خبر دیگر اثر بخش نیست. یکی به من گفت آقای دادستان گفته که تخلفات زیادی در طالقانی انجام شده که رسانه ای هم شده است. حالا ما می دانیم شما کاری نکردید اما بیا توضیح بده. گفتم من توضیح نمی دهم از قول من هم حرف نزنید. من با هیچ رسانه ای صحبت نکردم. من به باز پرس هم گفتم من علم غیب نداشتم. نه امضایی شده بود و نه چیزی. نهاد های امنیتی و اطلاعاتی اگر متوجه این جریان شده بودند در طول این مسیر چشم و گوش دارند و باید به من تذکر می دادند مانند پروژه بازار بزرگ مصالح که بعد از تذکراتی من از تعاونی عسکریه عذرخواهی و پروژه را منحل کردم. آدم ها علم غیب ندارند که در زیر مجموعه چه اتفاقاتی رخ می دهد. نه تنها من، بلکه برای دیگر شهردار ها هم رخ می دهد. ولی عزم و تلاش این بود که این اتفاقات و تخلفات رخ ندهد.
اگر موافق باشید موضوع یزد را ببنیدم و وارد رفسنجان بشویم. سوال اول این است که اساسا آشنایی شما با شورای رفسنجان چگونه رخ داد؟ چه شد که شورای رفسنجان شما را انتخاب کرد؟ آیا از شما شناخت داشتند؟ آیا شما با آنها آشنایی داشتید؟ آیا واسطه ای در میان بود؟ و این که اصلا چه شد که شما قبول کردید از کرسی شهرداری شهر بزرگ یزد برکرسی شهرداری شهرکوچک رفسنجان بنشینید؟ چه شد که از شهرداری اصول گرایان به سمت شهرداری اصلاح طلبان هدایت شدید؟ این فرایند چگونه طی شد؟
بنده در مرداد ماه 96 از شهرداری یزد جدا شدم. و پیشنهادهای زیادی هم به من شد. شورای شهر سمنان از من دعوت کرد و شهردار دو دوره قبل سمنان با من تماس گرفت که با شما تماس میگیرند. آنها ثبت جهانی یزد را دیده بودند. تمیزی شهر یزد را دیده بودند خیابان مسجد جامع را دیده بودند. گردشگری بافت قدیمی را دیده بودند. همدان هم پیشنهاد شد که خواب بد دیدم و نرفتم. شاهرود و بیرجند پیشنهاد شد. برای شهرکرد هم گزینه اول بودم.
اما آمدید رفسنجان. رفسنجان را می شناختید؟
من تا آن موقع به هیچ عنوان شهر رفسنجان را ندیده بودم. اصلا هیچ تصوری از اینکه رفسنجان چگونه شهری است را نداشتم. تصورم از رفسنجان فقط یک اسم مبهم از آقای هاشمیان امام جمعه رفسنجان بود که اصلا نمیدانستم زنده هستند یا نه. پدرم تعریف می کرد، طلاب یزد در یکی از شب های ماه رمضان در خانه آقای هاشمیان مهمان میشدند و یک بار هم در راه برگشت تصادف کرده بودند، فقط همین. نه آشنایی خانوادگی با آقای هاشمیان داشتم و نه اعضای شورای شهر را میشناختم. فقط وقتی آقای فتحیان را در شورا دیدم حس کردم نسبت به بقیه آشناتر است و فکر کردک که در دانشگاه یزد دیده بودمشان. در هر حال در آن زمان یک رفسنجانی که در یزد زندگی می کرد و الان اسمش هم به خاطر ندارم پیگیری کرد و دائم به من زنگ می زد که آقای هاشمیان از رفسنجان به شما زنگ می زند. و به واسطه ایشان یک ارتباطی بین من وآقای هاشمیان برقرار شد. به من زنگ زدند و گفتند من بیایم یزد صحبت کنیم یا شما می آیید رفسنجان. که گفتم من می آیم که با شهر شما هم آشنا شوم. و من شهریور 96 آمدم رفسنجان.
پس یک واسطه ای که شما اسمش را نمی دانیم شما را به آقای هاشمیان معرفی کرد؟
بله حتی قیافه اش هم الان ببینم شاید نشناسم. ظاهرا یک بازاری و کاسب پسته بود. حالا در هر حال من گفتم می آیم رفسنجان را می بینیم ولی اصلا هیچ قصدی برای آمدن و ماندن در رفسنجان نداشتم و اصلا پیگیر هم نبودم که شهردار رفسنجان شوم. چون در آن زمان پست مدیرکلی میراث فرهنگی یزد، مسکن و شهرسازی و همچنین پست هایی در استانداری به من پیشنهاد شده بود. حتی شهرداری میبد و اردکان هم گفته بودند که من زیر بار نرفتم.
برای شهرداری یزد چی، به شما پیشنهاد نشد؟
اصلا. از ۱۱ نفر از اعضای شورای یزد فقط چهار نفر از دوره قبل بودند. بقیه هم از لیست اصلاح طلبان بودند و موافق من نبودند و طبیعی است این ها همان هایی بودند که ما را شهردار معمولی می گفتند.
شما فرمودید رسانه ها حرف هایی می زنند اما مردم بهترین قضاوت را می کنند. در اینجا پس مردم یزد قضاوت بدی در انتخابات داشتند که به آدم های مخالف شما رای دادند؟
مردم به آقای روحانی هم رای دادند. کلا به اصلاح طلبان رای دادند. به لیستی رای دادند که آقای خاتمی امضا کرده بود. بالاخره یزد در سیطره آنهاست وقتی آقای خاتمی می گوید به این لیست رای بدهید مردم هم به ایشان اعتماد دارند. ولی از بدنه مردم اگر بپرسید عظیمی زاده خوب کار کرد یا بد، شاید ۶۰ تا ۷۰ درصد بگویند خوب کار کرد. مردم خدمات را دیدند و لمس کردند. چطور لیست اطلاح طلبانی که در سمنان رای آورد اصرار داشت که من شهردار شوم. در بیرجند لیست اصول گرا رای آورده بود و به من اصرار داشتند که شهردارشان بشوم. پس این جوری نبود که انتخاب لیستی لزوما مخالفت با من باشد.
شما هم لیستی نداشتید؟ یا حمایتی نکردید؟
نه اصلا نه لیستی داشتم و نه مداخله ای کردم. خیلی ها می گفتند بیانیه بده، لیست بده اما گفتم من وارد نمی شوم و برایم مهم هم نیست که شهرداری ام در یزد ادامه پیدا بکند یا نه. من یک چیزی خدمت شما بگویم که ماندن و تداوم در پست باعث می شود، محبوبیتی هم که کسب کردی از بین برود. پستت هرچه ادامه پیدا کند خراب تر می شوی. بچه ها در خصوص آقای پورمحمدی می گفتند. من گفتم آقای پورمحمدی آدم بدی نبوده است و رفسنجان را نگاه می کنم می بینم بد کار نکرد. بالاخره این شهر به این بزرگی را اداره کرد. اما ماندن در پست آدم را خراب می کند. جریان های رسانه ای علیه تو، تو را خراب می کنند. یک خبر سگ کشی علیه تو کار می کنند و محبوبیت تو را ریزش می دهند. مردمی که به آقای هاشمیان رای دادند، مخالف آقای پورمحمدی نبودند. باید به مردم حق داد تا طالب تغییرات باشند. مردم تغییر می خواهند. به همین علت رئیسجمهور ۴ سال یکبار عوض می شود تا ایده جدید بدهد و مردم نفس بکشد. من مطمئن هستم اگر چهار سال دیگر در یزد می ماندم خراب و نامحبوب می شدم.
آیا در افکار عمومی یزد قهرمان بودید؟
من نمی گویم قهرمان بودم. اما در افکار عمومی چهره خوبی داشتم. شهر یزد شهردارهای خوبی داشته و با رفسنجان خیلی متفاوت است. نمی گویم شهردارهای رفسنجان بد بودند اما شهردارهای یزد کار بیشتری انجام دادند و ذهنیت مردم از شهرداری یک چیز دیگری است و در برابر آنها نمیتوانیم قهرمان باشیم. یک جوان ۳۶ ساله که شهردار یزد است هزاران رقیب دارد. چندهزار مهندس در یزد وجود دارد. رقیب های خطرناکی داریم. در این شرایط نمی گذارند کسی قهرمان بشود. ولی مطمئن هستم کارنامه من را در مقام مقایسه در کنار کارنامه بقیه شهرداران بگذارید، به تمام مقدسات قسم که نه تنها چیزی کم ندارد، بیشتر هم دارد.
به رفسنجان برگردیم. تصمیم گرفتید بروید با آقای هاشمیان صحبت کنید، اما چیزی قبول نکرده بودید.
بله من یک ماه از استانداری مرخصی گرفته بودم. از شهرداری یزد هم که بیرون آمده بودم و در واقع بیکار بودم. گفتیم می رویم حداقل رفسنجان را می ببینم. چون چندبار زنگ زده بودند. با خانواده به سمت رفسنجان رفتم. خانواده را در پارک بسیج پیاده کردم. یادم هست فصل برداشت پسته بود و افغانی ها و کارگران فصلی خیلی تو پارک بودند و اوضاعی بود. خانواده خیلی ترس داشت. مدام زنگ می زدکه کی میایی؟ اینجا کلی افغانی دورم هستند. ما هم می گفتیم چشم(خنده). خلاصه یک ساعت با آقای هاشمیان صحبت کردم و گفت که ما به شما خبر میدهیم تا بیایید جلسه شورا و برنامه ارائه دهید. بعد همان موقع با خانواده از رفسنجان رفتم. خانمم با قاطعیت گفت ابدا. این شهر نه. حتی اسمش را هم نبر. و ما هم گفتیم باشد ما خبر نمی دهیم. و خوب روی شهرهای دیگر هم کار نکردم البته آنها پیگیر بودند. یکی از خبرنگاران رفسنجان مدام به من زنگ میزد که شنیدم رفتید بیرجند. به ایشان گفتم به تو ربطی ندارد بچه، برو دنبال کارت. می خواست مصاحبه کند. اما مصاحبه نکردم. تا اینکه آقای هاشمیان دعوت کردند که بیایم جلسه شورای شهر و برنامه ارائه دهم. استخاره گرفتم خوب آمد. من برنامه هم ننوشته بودم و فقط در ذهنم بود. به هر حال رفتیم رفسنجان و در شورا برنامه هایم را گفتم. اما یک اتفاقی افتاد که در هیچ شهری این رخ نمی دهد و کسی این کار را نمی کند که بیایند در دم و پشت بند ارائه برنامه، رای گیری کنند. بالاخره اول نظر قطعی را از آدم می گیرند و بعد رسانه ای می کنند.
بیشتر توضیح دهید. یعنی در حضور شما و همان موقعی که برنامه ارائه دادید، شما را شهردار کردند و بدون اینکه نظر شما را بخواهند موضوع رسانه ای شد؟
ببینید من رفتم شورای شهر رفسنجان تا برنامه ای بدهم و سریع برگردم. قصدی هم نداشتم. خانمم هم اصلا رضایت نداشت. بعد از اتمام صحبت هایم به من گفتند شما از جلسه بیرون بروید. من بیرون آمدم. و از شورا خارج شدم و همین که بیرون رفتم دیدم یک نفر از یزد با من تماس گرفت. یکی از وبلاگ نویسان که خیلی هم به من انتقاد می کرد و بدترین مطالب را علیه من می نوشت. به من گفت: «به به مبارک باشد شهردار رفسنجان شدید». گفتم: «چی چی می گی شهردار رفسنجان شدی» گفت: «سایت ها زدن، برنامه دادید، رای گیری شده و شما هم شهردار شدید» گفتم: «من الان 10 دقیقه است که از جلسه بیرون آمدم. چه طور رسانه ای شده؟!، خبری نبود که». خلاصه این اتفاق افتاد و خیلی بد شد. برگشتم یزد و دو روز بعد هم انصراف خود را نوشتم و برای شورای شهر رفسنجان فرستادم. عکس آن نامه را هم دارم. هم به شورا دادم هم به فرمانداری و هم استانداری. از دفتر پیش خوان دولت نامه را پست سفارشی کردم و گفتم نمی توانم بیاییم و معذرت خواهی کردم. اما چون رسانه ای کرده بودند برای شورای شهر تکلیف شده بود و هزینه نیامدن من برایشان خیلی سنگین می شد. به همین خاطر اصلا صدای انصراف من را بلند نکردند و من هم نرفتم و جوابگو هم نبودم، جواب تلفن هایشان هم نمی دادم. بعد از مدتی با خط تهران با من تماس گرفتند. من گفتم احتمالا از سمنان باشند و جواب دادم. دیدم آقای فتحیان است و تلفن را داد به آقای هاشمیان. ایشان گفت شما می آیید رفسنجان یا ما بیاییم یزد؟ گفتم فایده ای ندارد. من به بیرجند گفتم نه، سمنان گفتم نه، شاهرود گفتم نه. گذشت و مداوم تماس می گرفتند و پیگیر می شدند و در آخر یک واسطه فرستادند. یک دوست بزرگواری به من زنگ زد و گفت آبروی این ها در رفسنجان می ریزد. شما شش ماه شهردار باش بعد استعفا بده. الان چون رسانه ای شده و به مردم گفتند برایشان بد می شود. نهایتا دیدم چاره ای نیست. و من اصلا نمی دانستم این قدر رقابت و تنش اصلاح طلبی و اصول گرایی در شهر رفسنجان وجود دارد.
با خانواده چه کار کردید؟
خانواده همراه من نیامدند. گفتند ما از روز اول گفتیم که نمی آییم. همان برخورد اول در رفسنجان تو پارک بسیج تاثیر خودش را گذاشت. حالا کار نداریم بالاخره گذشت.
و شش ماه شد سه سال؟
بیست آبان امسال می شود سه سال.
شما اصلا وضعیت سیاسی شهر را بررسی نکردید؟ آرایش سیاسی، اصلاح طلبی، اصولگرایی، پیشینه…
برای من اصلا مهم نبود. فقط اولین چیزی در بدو امر فهمیدم این بود که جو رسانه ای شهر اصول گراست و اصلاح طلبان رسانه ندارند. در اولین نشست مطبوعاتی من فهمیدم که رسانه های رفسنجان تحت حمایت و سلطه اصول گرایان هستند وسوالات هم چالشی هستند و من را با خیلی از مشکلات و چالش ها مواجه خواهد کرد و با خیلی ها درگیر. اما دیدم اصلاح طلبان سوال می کنند که شما چرا با تخلفات قبلی بر خورد نمی کنید. من گفتم این ها به من ربطی ندارد. به من مربوط نیست شهری را که تحویل می گیرم در گذشته چه اتفاقی برایش افتاده است. من از حالا روی آن کار می کنم. یا در جمع های خصوصی می پرسیدند. گفتم من پدر کشتگی با آقای پورمحمدی ندارم. آقای پورمحمدی را من یکبار قبلا زمانی که شهردار یزد بودم دیدمشان که با آقای ریاحی آمده بودند یزد برای دیدن پروژه های ما و دفتر من هم آمدند.
پس شما با ترفند شورای شهر رفسنجان شهردار شدید
نه نگویید ترفند. من احساس کردم که اعتبار شورای رفسنجان با نیامدن من خسارت می بیند و خدا شاهد است هیچ بحث دیگری نبود نه پول، نه قرار…
اما این حرکتی که گفتید بی اخلاقی بود
به هر حال آقایان شورای شهر رفسنجان به این نتیجه رسیدند که این شهردار برای رفسنجان خوب است. حتی آن زمان هم شک داشتند که اگر من بیایم بتوانم شهر رفسنجان را جمع کنم. بالاخره رفسنجان شهر خاصی است و می گفتند شاید کاری را که ما (شورا) بخواهیم انجام شود اصلا عظیمی زاده نتواند از پس آن بر آید و یا شاید نتواند به اندازه آقای پور محمدی کار کند یا آنقدر شهرداری پول نداشته باشد که بخواهد کار انجام دهد و باور هم نمی کردند که روزی برسد که ۵۰ میلیارد تومان پول به حساب شهرداری رفسنجان باشد. باور نمی کردند که بتوانم حقوق پرسنل را بدهم. خودشان هم مشکوک بودند. اما گفتند عظیمی رزومه دارد، در شهر بزرگ کار کرده است. حقوق ها را پرداخت کرده است. کارگرش تجمع نکرده است. یک روز حمل و نقل یزد از کار نیافتاده است… بالاخره کار شهرداری همراه با تنش است و کوچک ترین بی پولی شهر را گرفتار و بدبخت می کند. سال 96 که از یزد رفتم، شهرداری ۱۴ میلیارد هزینه های جاری داشت اما الان رفسنجان ۶ میلیارد هزینه جاری دارد. بالاخره این ها را دیده بودند و می گفتند می تواند رفسنجان را جمع کند.
ترفند نبود. بی اخلاقی هم نبود. پس از دید شما چه بود؟
مرا در عمل انجام شده قرار دادند. که تو باید بیایی چون ما مصوب و رسانه ای کردیم. و تو باید بیایی چون مصوبه شورا برای تو لازم اجراست و انصراف جایگاهی ندارد.
شما به این ترتیبی که فرمودید به رفسنجان آمدید. به شهری که اصلا ندیده بودید و هیچ شناختی از آن نداشتید و وضعیت و جو آن را بررسی نکرده بودید و خانواده هم اصلا نسبت به آن رضایت نداشتند. با چه منطقی تصمیم گرفتید. یا خودمانی بگویم با چه دل و جرئتی به رفسنجان آمدید؟
بله واقعا اسمش را باید دل و جرئت گذاشت. اساسا یزدی ها ترسو نیستند. منطق هم این بود که من آمدم تا کار کنم. گفتم بالاخره رفسنجان هم شورایی دارد که مورد تایید مردم است و رای خوبی هم آورده است و همچنین فضای شهر هم کار زیاد دارد و من هم بلد هستم که در فضای شهر کار کنم. یعنی روش کار کردن را کامل بلدم و می دانم. یک انگیزه دیگری هم بود که تمایل ندارم بگویم.
وقتی شما شهردار رفسنجان شدید با توجه به انتقادات رسانه ای که در یزد از شما می شد، آیا اخبار و احوال و فعالیت های شما در یزد بازتاب داشت؟
بله اخبار رفسنجان در رسانه های یزد بازتاب داشت. و عموما هم رسانه هایی بودند که می خواستند از شهردار یزد انتقاد کنند و عملکرد مرا بازتاب می دادند که ببینید عظیمی زاده چه کار کرد. مثلا رفسنجان رفته کمپ سگ های ولگرد ساخته شما چه کار کردید. یا رفسنجان خیابان بنفشه ساخته شما چه کار کردید.
شورای شهر وضعیت مالی شهرداری را به شما توضیح داد که شما بررسی کنید ببینید می توانید کار کنید یا خیر؟
بله و من اصلا برایم اهمیتی نداشت. من به اعضای شورا گفتم که شما یک ذره نگران پول نباشید. و خوب شما هم موردی می توانید بگویید که رفسنجان در این مدت تنش مالی داشته باشد؟! یا حقوق پرسنل را نداده باشد یا پول پیمانکار را پرداخت نکرده باشد!
هزینه جاری رفسنجان تقریبا از حق آلایندگی مس تامین می شد. سالی تقریبا 100 میلیارد.
نه سالی 60 یا 70 میلیارد می دادند.
با این وجود هم هزینه های جاری شما تامین بود. چون گفتید رفسنجان ماهی 6 میلیارد هزینه جاری دارد.
خوب شهرداری علاوه بر هزینه های جاری، هزینه های عمرانی و خدماتی هم دارد. بعد من یک نکته ای را خدمت شما بگویم که شهرداری رفسنجان شهرداری با پتانسیلی است و سرجمع از یزد بیشتر پول دارد. من در یک شهرداری بی پولی مثل یزد کار کرده بودم. و وقتی در بی پولی کار کرده باشی دیگر این برایت مهم نیست و برای من هم اهمیتی نداشت و گفتم نگران پول نباشید. من اصلا مباحث مالی در شهرداری برایم مهم نیست. گفتم من کاری می کنم که شهرداری پول داشته باشد.
چگونه این چنین ادعایی کردید؟ راهکار داشتید؟
من می دانستم که باید فرایند درآمدی شهرداری تکمیل شود. قانون هم هست که این فرایند درآمدی باید باشد. دولت هزینه به شهرداری نمی دهد و مسیر درآمدزایی را مشخص کرده این مسیر در خیلی از شهرداری ها ناقص است.
یعنی نمی توانند از آنچه که قانون گفته استفاده کنند؟
نه اصلا نیست. هیج جایی این وسط نیست و این یک زنجیره است. اگر یک حلقه نباشد نمی تواند درست پیش برود. پس هیچ حلقه ای نباید مفقود باشد. در رفسنجان اصلا کمیسیون ۷۷ تشکیل نمی شد. قانون گفته است اما تشکیل نمی شد. کمیسیون درآمدی هفته به هفته تشکیل نمی شد که چک کند. یک سری کارها ناقص بود و شهرداری در آمد نداشت و باعث می شد که فقط متکی بشود به ارزش افزوده و اگر ارزش افزوده را قطع کنند شهرداری رفسنجان باید جمع بشود. الان اگر به قول شما هفت میلیارد تومان ارزش افزوده آلاینده می دهند، این را سه ماه به سه ماه پرداخت می کنند. الان عوارضی که شهرداری دارد وصول می کند به مراتب از آلایندگی بیشتر است و در بعضی ماه ها دو برابر است. همین الان ۲۰۰ میلیارد تومان چک تا آخر سال آینده در حساب شهرداری است. اصلا آلایندگی ندهند. قانون تعریف شده شما باید شهرداری را با عوارض بچرخانید، اگر شهری معدن مس نداشته باشد چگونه باید شهرداری اش اداره شود؟!
یکی از انتقاداتی که به شما وارد بوده عدم ورود جدی و یا قوی شما به کار عمرانی در رفسنجان است. بالاخره انتظار می رفت کسی که تجربه های قابل توجه کار عمرانی داشته و خودتان هم به آن اشاره کردید، بیشتر به این مسئله ورود کند. اما ما می بینیم که تمرکز شما در بحث زیبا سازی بیشتر بوده است. قطعا زیبا سازی نیاز است و باید باشد ولی عمرشان کوتاه هستند اما کار عمرانی ماندگار است و گره گشایی می کند. کما این که وقتی پروژه ای عمرانی انجام شد زیبا سازی در بستر آن شکل می گیرد. ما می بینیم که در جاهایی از رفسنجان با بن بست روبرو هستیم. شهر گسترش نداشته است. یک زیرگذری که به زیرگذر 35 میلیاردی هم معروف شده بود قول داده بودید اما انجام نشد. و رها شد.
این زیر گذر رها نشد. شورا بودجه اش را تصویب نکرد. همین نقد را یکبار یکی از رسانه ها مطرح کرد و از من سوال پرسید. من گفتم نسخه شهر شما الآن کار عمرانی نیست. در شهر شما یک سری زیرساخت ها فراهم است. اما مشکل عمده این است که مردم به برند شهر امیدوار و وفادار نیستند. مردم نگاه می کنند و می بینند شهرشان از شهرهای دیگر کمتر است مشکل دارد. جای خوبی که مهمانش را ببرد و آنجا را نشان بدهد ندارد. نه اینکه بلد نباشیم آسفالت کنیم یا خیابان بسازیم. همین الان آسفالت دوم بلوار قدس در حال انجام است و آزاد سازی آن هم انجام شده است، ادامه خیابان شهید خالویی بعد از پیگیری های ما در حال انجام است. نه اینکه نخواهیم خیابان بسازیم نه اینکه نخواهیم پل بسازیم. من می خواستم بزرگترین تقاطع غیر هم سطح استان کرمان را در رفسنجان بسازم از پل های کرمان هم شیک تر. طرحش هم داده بودم. اما گفتند نمی توانی پولش را جور کنی. گفتم پولش با من. در شش ماه اول که من رفسنجان بودم نامه ای از استانداری آمد که گزارش های واصله حاکی از آن است که شما قرارداد هایی می بندید که شهرداری رفسنجان را با رکود مواجه می سازد. من رفتم استانداری پیش مدیر کل دفتر شهری. گفتم آقای مدیر، پشت این میزی که شما نشستی من قبلا در یزد نشسته بودم و با شهردارها همین بحث ها را داشتم. من جواب پیمانکار ها را تا آخرین لحظه می دهم. من شهرداری رفسنجان را بدهکار نمی گذارم. من شهرداری رفسنجان را با معادل بدهی که تحویل گرفتم تحویل می دهم، شک نکنید. گفتند نامه را حراست نوشته است. رفتم حراست گفتم الان مشکل کجاست. گفت قراردادهای شما زیاد است. گفتم پای من. من تمام بدهی های قبل و بعد شهرداری رفسنجان را می دهم. شهرداری را با پول تحویل می دهم نگران شهرداری و گرفتاری های مالی اش نباشید. و رفتم کار را ادامه دادم. چقدر آسفالت و روکش در شهر انجام شد. زمانی که من کار را بر عهده گرفتم کارخانه آسفالت شهرداری تعطیل بود. ذره ای قیر نبود. زنگ زدم گفتم هزار تن قیر بیاورید. گفتند ۴ میلیارد تومان می شود و بخدا هیچ پول نداشتیم. گفتم ضمانت نامه می دهم و هزار تن قیر برای من خالی کنید. و بعد ضمانت نامه را تمدید کردم و خورد خورد پولش را دادم. دوتا جایگاه سی ان جی داشتید که هر دو تعطیل بود. ۳.۵ میلیارد تومان بدهی داشت. من 500 میلیون به بدبختی جور کردم دادم شرکت گاز تا جایگاه باز بشود. من ضمانت نامه دادم چک دادم تا بدهی تسویه شود. بدهی ها را دادم و الان یک ریال هم جایگاه های سی ان جی شهرداری بدهی ندارد. این ها دیگر زیبا سازی نبود. پیاده رو های شهر هم زیبا سازی نیست. آدم می خواهد تو این پیاده روها حرکت کند. همین الان 9 قرارداد فعال داریم، که دارند پیاده رو ها را تکمیل می کنند. پارک خبرنگار چه وضعیتی داشت. این ها کارهای زیر ساختی است که مردم را امیدوار می کند. مردم برای تفریحشان نروند کرمان. برای خریدشان نروند یزد. باید مردم را امیدوار کرد. این بزرگ ترین کار زیر بنایی است. خیابان امام رفسنجان سامان دهی شد. خیابان بنفشه ساخته شد. روز اول آقای هاشمیان گفتند چرا خیابان بنفشه؟گفتم خیابان بنفشه سه اثر تاریخی دارد اگر این خیابان ساخته بشود، سه اثر تاریخی ماندگار می شود. باید این ها پاس داشته شود. زمین بادگیر معین صاحب داشت و سند داشتند. برادران معین آمدند دفتر من گفتند این مال شهرداری ولی سند به نامتان نمی زنیم، تا مطمئن بشویم این را نمی فروشید. اینقدر اعتماد نداشتند که فکر می کردند مسکونی می کنیم و می فروشیم. گفتم سند نزنید من این را تبدیل می کنم به پردیس معین تا برای تاریخ بماند. من بلد بودم پل بسازم و اگر شورا مصوب می کرد من پل می ساختم.
آقای مهندس تفریحتان در رفسنجان چی بود؟ با چه کسی رفت و آمد می کردید؟ ظاهرا خانواده هم یزد بودند.
تفریحی نداشتم. فقط شهرداری بودم و می آمدم یزد. هفته ای چهار شب یزد بودم یک شنبه بعد از ظهر، سه شنبه بعد از ظهر و پنج شنبه بعد ظهر می آمدم یزد و چهار شب در هفته یزد بودم. مدتی هم سه شنبه ها هم یزد بودم و نمی آمدم با استانداری هماهنگ کرده بودم که شما زده بودید شهردار دو روز سر کار نمی آید. بعد ما با بچه های شهرداری بودیم. جلساتمان در شهرداری هم تفریح بود. شوخی می کردیم حرف می زدیم. پیگیری می کردیم.
شما در دوره فعالیت خودتان در رفسنجان چندبار استعفا دادید غیر از این استعفای آخری. دلیل این استعفا های مکرر شما چه بود؟
دلیل این استعفا ها خانواده بود اگر می خواهید بگویم بیاید شهادت بدهد. می گفت نباید بروی و ما این جا تنها هستیم. خوب من یک دختر ۱۷ ساله دارم که امسال کنکور دارد. گفت گناه دارد باید باشی و حمایت کنی. که این ها بود و مجبور بودم به خاطر خانواده بیایم یزد. من هم به آقای هاشمیان گفته بودم قرار بود من شش ماه بیایم و بروم. اما استعفای من عموما ثبت نمی شد.
چرا ثبت نمی شد؟
خوب اگر ثبت می کردند. باید ظرف ده روز برسی می کردند.
شما در استعفاهایتان خیلی جدی نبودید که ثبت نمی کردند و شما هم پیگیری نمی کردید؟
نه خوب وقتی آدم بخواهد برود استعفا می دهد. اگر حرفی داشتیم خوب می رفتم صحبت می کردم.
آیا این استعفا ها و عدم ثبت آنها ها به معنای امتیاز خواهی از شورا نبود؟
نه اگر می خواستم چیزی از اینها بگیرم می رفتم پیش آقای هاشمیان می گفتم امتیاز بده تا بمانم. اصلا نه مصوبه ای خواستم. نه پول می خواستم. زندگی من یک زندگی کارمندی است و فقط همین خانه را دارم. اگر چیزی می خواستم در دوره مسئولیتم می توانستم به دست بیاورم. اما این مسائل به ذهنم خطور نکرد که از شهرداری بکنم و در زندگی خودم خرج کنم. حتی من یک بار هم از شورای یزد یا رفسنجان درخواست پاداش نکردم.
نه حالا منظور سهم خواهی و امتیاز برای زندگی شخصی نبود. در زمینه مسائل کاری مثلا مصوبه ای، یا جا به جایی مدیری یا هر کاری که شورا در برابر آن مقاومت می کند.
اصلا. بابت عزل و نصب ها هیچ دخالتی نشده و اجازه ندادم یک نفر در عزل و نصب شهرداری دخالت کند.
آیا فشار هم نبود؟
اصلا. اما توصیه بود. مثلا می گفتند این ها نیروهای تو نیستند و آخرش حال تو را می گیرند. همه این توصیه ها را به من داشتند یا می گفتند ما شهر را می شناسیم. آقای ایکس و… تو را اذیت می کنند و بعد میفهمی.
آیا اختلاف با اعضای شورا یا ریاست شورا داشتید چون وقتی آذرماه استعفا دادید مطرح شد که این استعفا به دلیل اختلافات شما با ریاست شورا بوده است؟
نه اختلاف نبود. چرا اختلافات کاری بود. مثلا آقای بهشتی پور می گفت این کار نشود.
یعنی اختلافات فنی بود؟
بله فنی بود. آدم های با سیاست اختلاف های شخصی شان را بروز نمی دهند. بلکه آن را در اختلافات فنی وارد می کنند و می گویند اینجا حالش را می گیریم. من آدم با سیاستی نیستم که مخفی کار کنم یا زیرآبی بروم و اختلافاتم را ببرم سمت اختلافات فنی و آنجا جبران کنم. من با صراحت می گفتم. مثلا به آقای بهشتی پور گفتم چرا با این پروژه مخالفید و جلوی این کار را می گیرید. حتی یکبار لفظی بحثمان شد. می گفت تفکیک ممنوع. گفتم شما چه کاره اید که می گویید تفکیک ممنوع. قانون به شهرداری اجازه تفکیک داده. حالا این مسائل ممکن است شخصی هم باشد. اتفاقا من فکر می کنم آقای بهشتی پور از همان اول با شهرداری من مخالف بود.
فقط ایشان؟
من فکر می کنم. حس من این را می گوید. و واقعا مطمئن نیستم. بالاخره عرض ارادت می کنند می گویند چقدر کار شده اما سرجمع حسم این هست. چون می توانست شهردار باشد. حالا به این ها کار ندارم. ولی به طور کلی بله در ظاهر امر اختلافات فنی در شورا وجود داشت و اختلاف سیاسی چون من آدم سیاسی نبودم وجود نداشت.
پس شما استقلال عمل داشتید؟
داشتم و فشاری در عمل نبود. البته چرا مثلا شورا در بحث پل به جمع بندی رسید پل واجب نیست و مصوب نکرد. ولی من احساس می کردم نیاز است و شروع کردم به توجیه کردن، اما نشد.
شما در مصاحبه ای گفته بودید ما در خصوص پل بررسی کردیم و ۳۵ میلیارد تومان هم هزینه دارد. اما الان می گویید شورا مصوب نکرد؟ شما طرحی را که مصوب نشده بود را بررسی کرده بودید و مطالعاتش را انجام دادید؟
ما جمع بندی کردیم طرح و بودجه نوشتیم فرستادیم شورا تا مصوبه بگیریم برای شروع و شورا گفت نه.
بالاخره این مشاوره ای داشت. برآوردهایی داشت که مشمول هزینه است. مشاور چند درصد می گیرد تا مشاوره بدهد و برآورد کند؟
ما با مشاور توافق می کنیم. اینجور نیست که بگوییم دو درصد برآورد را می دهم برو کار کن. ده ها تقاطع تو شهر یزد طراحی شد اما اجرا نشد.
دلیل مخالفت شورا چی بود؟
گفتند این کار ضرورتی ندارد و این کار در اولویت نیست. چون بالاخره سنجش اولویت ها با شورا است. و ما خارج از مصوبات شورا در شهرداری که نمی توانیم کار کنیم. همین بحث های زیر بنایی و روبنایی که گفتید تنها شهردار دخیل نیست.
اصولا ارتباط شما با اعضای شورایی که سه نفرشان تجربه شهردار بودن را داشتند و اعضایی که سال ها عضو شورا بودند چگونه بود، آیا شما می توانستید آنها را برای طرح هایتان قانع کنید؟
خیلی جاها توانستم. مثلا پارک مشاهیر را قانعشان کردم که مرکز استثنایی برای یک محله می تواند باشد. کف سازی خیابان بنفشه و شهید ارجمندی را من قانعشان کردم.
اولویت های فرهنگی را هم شورا تعیین می کرد یا شما با استقلال عملی که داشتید آنها را پیش می بردید. مثلا بحث کنسرت هایی که به آن کشل و خارج از رویه مرسوم کنسرت ها برگزار شد.
کنسرت ها کلا بحث جدایی بود. کنسرت ها زمانی شروع شد که من هنوز نیامده بودم. کنسرت ها یک راهبرد اساسی بود که شورا تصمیم گرفته بود که به صورت همگانی اجرا شود.
شما موافق این قضیه بودید؟
بحث مخالفت و موافقت من نیست
شما مجری این پروژه بودید و هزینه های ریالی زیادی کردید.
می دانم. من هم نگفتم هزینه نکردم ولی بالاخره اولویت شورا بود.
اولویت شما هم بود؟
بروید عکس ها را نگاه کنید ببینید من در چندتا از این کنسرت ها بودم.
نه مهم نیست که شما حضور داشتید یا نداشتد.
ببینید این ها همه مجوز از هر جا که باید داشته است
شخص شما نظرتان نسبت به این راهبرد اساسی شورا چی بود؟
شخص من موافق نبود. اگر موافق بودم که در یزد هم برگزار می کردم.
پس شما با کنسرت ها مخالف بودید ولی به واسطه این که اولویت شورا بود اجرا می کردید؟
بله شورا گفت برگزار کن. من هم گفتم مجوزها را به من بدهید ما بدانیم مجوز دارد. که خوب مجوزهای ارشاد و شورای تامین هم آمد.
کنسرت ها طبیعتا یک اقدام فرهنگی است که مثل هر هنر دیگری باید باشد. اما به عنوان کسی که مجری این برنامه بودید شما فکر می کنید این کنسرت ها و این شیوه برگزاری تاثیر فرهنگی داشت؟
نه نداشت
خوب هیچ گاه سعی نکردید که قانعشان کنید که کنسرت ها به این شکل فایده ای ندارد و این هزینه ها بی فایده است؟
ببینید من خودم اهل این کار نیستم. ما در خانمان وقتی تلویزیون صدای افتخاری هم پخش می کند تلویزیون را کم می کنیم. بچه پنج ساله من هم گوش نمی کند. تو ماشین حتی موسیقی شجریان هم نیست. خانه پدر هم نبود و نیست. همسر من هم روحانی زاده است. خانه پدر خانم من هم نیست. ما کلا اهل موسیقی نیستیم و شاید آدم در این فضا معذب هم باشد. و این نشان می دهد که من اهل این کار نیستم. اما بالاخره من شهردار بودم. حالا روحیات آدم ها باهم فرق می کند. هر چند اعلام مخالفت هم کردم. اما سفت و سخت گفتم مجوز هایش را بگیرید چون اگر کوچکترین اتفاقی می افتاد من باید پاسخ می دادم. اگر یک نفر از بیینی اش خون می آمد یقه مرا می گرفتند یا بین آن جمعیت اگر اتفاقی می افتاد پای من گیر بود.
البته من اصلا به این کار ندارم که نفس کنسرت خوب است یا بد است. بحث این است چه ضرورتی دارد که شهرداری هزینه کند یک کنسرت عمومی به این شکل برگزار شود. طبیعی است که مثل همه شهرها طبق قاعده خودش کنسرت باید در یک سالن مخصوص برگزار شود. ولی این مدلی که برگزار شد از دید منتقدین چیزی جز عوام فریبی نبود.
عوام فریبی نیست، خود تخریبی است. من حتی به خودشان هم گفتم. این چه کاریست. در هر حال یک راهبرد بود و دنبالش می کردند تا برگزار بشود و بسیار مانور هم دادند که این کار بزرگی است و مردم را شاد می کند. من به آقای هاشمیان گفتم من با هزینه ای خیلی کمتر می توانم مردم را شاد کنم. اما گفتند رضایتمندی مردم در این کار است. گفتم بخدا رضایت مندی مردم در کار خالص است. اگر پیاده رو درست باشد رضایت مندی بیشتر است. رضایت مندی مردم در این است که پارک تمیز داشته باشند تا دست خانواده را بگیرند ببرند آنجا قدم بزنند و سگ هم نباشد. حالا ایشالا سرپرست شهرداری مشخص می شود و سگ ها را جمع می کند چون خیلی سگ های رفسنجان خطرناک شده اند.
آیا خبر دارید برنامه شورا چیه و چه کسی سرپرست می شود؟ و این که چرا تا الان انتخاب نکردند؟
نه اصلا خبر ندارم. و خودم هم ماندم چرا این قدر طولش می دهند. حالا یا دارند با یک شهردار دیگر رایزنی می کنند. یا ابهام و ترسی دارند که من بروم و شروع کنم به تخریب کردنشان یا این که مثلا من همین جوری باشم تا سپرکارهایشان بشوم.
خودتان راضی هستید که سپر شورا باشید؟
نه من هرگز راضی نیستم. ولی آن ها احساس می کنند که این مهره سوخته است و اعتبار و حیثیت شغلی اش هم رفته است بگذار هرچه تخریب هست مال آن باشد.
به شورا این وضعیت را گفتید؟
چه فایده دارد؟! من که گفتم
جوابشان چی بوده؟
گفتن ما تو را خیلی می خواهیم
از این بحث خارج بشویم و اجازه بدهید سوالی بپرسم که شاید مورد پرسش خیلی از مردم باشد و آن اینکه چرا در جلسه انتخاباتی آقای جلالی در حسینیه نجارها شرکت کردید؟
جلسه اقای انارکی هم شرکت کردم. چرا نمی پرسید چرا جلسه انارکی رفتی
چون آقای انارکی اصلاح طلب بود و شما شهردار اصلاح طلبان بودید. ولی شرکت در جلسه آقای جلالی دور از انتظار بود. و به محض اینکه وارد جلسه آقای جلالی شدید کانال های حامی آقای جلالی که کم هم نبودند اعلام کردند مهندس عظیمی زاده حمایت خود را از جلالی اعلام کرد و این به مثابه یک بمب خبری بود.
شما چی فکر می کنید
تحلیل ما این بود که شما در این جلسه شرکت کردید تا آقای هاشمیان با استعفای شما موافقت کند؟
احسنت
توضیح بفرمایید. چی شد و در چه وضعیتی به این تصمیم رسیدید؟
آقای جلالی صبح سه شنبه به دفترمن آمد و گفت: «گفته می شود که شما دارید از آقای انارکی حمایت می کنید». گفتم نه به ولله من حمایت نمی کنم. گفت تو پروژه هایی که افتتاح می شود، انارکی را با خودت می بری. گفتم آقای انارکی نماینده مردم است. فرماندار هم توی افتتاح ها هست. اما این که دعوت کرده باشم نه این جوری نبوده. آقای جلالی گفت اما الان شائبه هست که شما دارید از آقای انارکی حمایت میکنید.گفتم الان به همین آقایی که همراتان هست بگویید خبر بگذارد که عظیمی زاده گفته هر کسی نماینده بشود برای من فرقی نمی کند. و هرکه رای بیاورد از او حمایت می کند. خبر هم منتشر شد و در صفحه شخصی خودم هم قرار دادم که از هیچ کس حمایت نمی کنم. اما باز هم تاثیری که باید می گذاشت را نداشت و آقای جلالی قانع نشد. گفتم باشد می آیم در جلسه شما شرکت می کنم. حالا جالب است بدانیم که من سه بار از جلوی حسینیه نجارها رد شدم و نمی خواستم داخل بروم و مردد بودم. اما دیگر رفتم.
آقای جلالی در حسینیه گفتند ما صبح رفتیم خدمت آقای شهردار و ایشان از من حمایت کردند. و همزمان هم با آقای جلالی وارد حسینیه شدید.
بله خبرش را هم گذاشتند و این همزمانی هم اصلا هماهنگ شده نبود و کاملا اتفاقی بود.
خوب وقتی که از جلسه آقای جلالی به جلسه آقای انارکی رفتید به شما چیزی نگفتند؟ چون خیلی واکنش داشت.
با حالت خاصی گفتند دستت درد نکند. آفرین
پاسخ شما چه بود؟
هیچ جواب ندادم.
یعنی نگفتید چرا رفتید؟
خوب دوست داشتم بروم
نه ببینید آقای عظیمی زاده یک تحلیل کلی هست که شورای شهر رفسنجان به ریاست آقای هاشمیان روی آقای عظیمی زاده قمار کرده بودکه بیاید شهرداری را در دست بگیرد و در رفسنجان یک سری کار ها انجام شود. حالا با ظاهر سازی با کنسرت ها و با برنامه هایی مشابه تا رضایت مردم را جلب کنند تا بتوانند کرسی مجلس را حفظ کنند و به مانند دوره قبل بشود که ادعا شده بود اگر از یک چوب خشک هم حمایت کنند رای می آورد. این برگ برنده برای آنها در حفظ نمایندگی مجلس، محمدرضا عظیمی زاده بود. اما شما با حضور در جلسه آقای جلالی تمام برنامه های آنها را نقش بر آب کردید. و آقای جلالی رای آورد. بعد از این رای آوردن آیا تحرکات یا فشار ها یا تمایلاتی برای نبود شما وجود داشت؟ چون بازی آنها را به هم ریختید.
بله بازی بهم ریخت. من یک مصاحبه ای در سال 94 در یزد دارم و آنجا گفتم که من ملعبه دست کسی نشده و نمی شوم و بروید این مصاحبه را کامل بخوانید.
یعنی شما نمی خواستید ملعبه باشید؟
ببینید آقای حسینی وقتی دیدم آقای جلالی در دفترم به من گفت که شما دارید عامل رای آوردن آقای انارکی می شوید من گفتم که من این را نمی خواهم. گفتم من نمی خواستم عامل رای آوردن کسی باشم. نمی خواهم ابزار رای آوردن کسی باشم. ابزار شدن خیلی بد است. من برای مردم رفسنجان کار کردم. من نیامدم تا که شورا خوشش بیاید و نماینده خوشش بیاید. در هیچ کدام از شب نشینی های این ها پا نگذاشتم. نگفتم حالا که آمدم بروم با این ها بنشینم و آینده سیاسی خودم را تضمین کنم. یا محسن هاشمی در تهران هست من هم بروم در تهران مدیر بشوم اصلا این به ذهنم نمی رسید. من تعهد دادم برای مردم رفسنجان کار کنم. به ولله اگر یک لحظه فکر کردم که کاری کنم که آقای ایکس و فلان خوشش بیاید. این اصلا در من وجود نداشت. بعد آن روز که این اتفاق افتاد و آقای جلالی آن حرف را به من زد من خیلی از نگاه ابزاری شورا یا حالا دیگر آقایان ناراحت شدم. بعد یک عکسی هم منتشر کرده بودند که عکس من و آقای هاشمیان و آقای انارکی بود و زیرش نوشته بودند «مثلث توسعه رفسنجان». من خیلی از این بدم آمد و گفتم از خورشید روشن تر است که مردم دارند هزینه می دهند و معادل آن هم در شهرداری کار می شود و من هم دارم کار می کنم. من با آقای انارکی خوب هستم. بسیار آدم منطقی و متینی هستند. من با آقای هاشمیان خوب هستم. با آقای جلالی خوب هستم و جایی که بحث خدمت به مردم باشد با کسی مشکل ندارم. من به آقای هاشمیان هم گفتم که ما با هم دست کار دادیم. من دست سیاسی ندادم. و ایشان همین جمله ام را بعدا به من یادآوری کرد. من در جلسه بعد از اعلام نتایج انتخابات که صبح شنبه بود نرفتم. آقای هاشمیان زنگ زد کجایی. گفتم نمی آیم. البته این را هم بگویم آقای هاشمیان نخواست من برای انارکی تبلیغ کنم اما جریان به این سمت می رفت. حتی آقای هاشمیان به من گفت در این اوضاع انتخابات یک هفته نیا. من گوش حرف نکردم و آمدم و فقط شنبه پس از انتخابات نیامدم و آقای هاشمیان زنگ زد گفت ما از اول دست کار با هم دادیم و دست سیاسی ندادیم و بیا کارت را بکن و اصلا مهم نیست. من برگشتم سر کار و در جلسه اولی هم که شکل گرفت همین حرف را آنجا زد. بالاخره طبیعی بود که همه نگاهشان، نگاه دیگری باشد. من این را انکار نمی کنم که ممکن است از طرف برخی دوستان اصلاح طلب بلایی سر ما آمده باشد اصلا نفی نمی کنم. ولی چیزی که با آقای هاشمیان صحبت شد همین بود که ما دست سیاسی با هم ندادیم.
در جلسه آقای انارکی با چه تحلیلی شرکت کردید؟
آقای فرماندار بنا به وظیفه خودشان توصیه کردند که در این جلسه هم بیا. گفتند چون اعلام بی طرفی کردی جلسه ایشان هم بیایید تا آن بی طرفی و موازنه حفظ بشود.
شما همزمان با آقای انارکی و هاشمیان وارد جلسه شدید و بالا در مقابل مردم نشستید.
نه آقای انارکی در جلسه بود و من با آقای هاشمیان آمدم و یکی دو دقیقه نشستم و بعد بلند شدم رفتم.
این حضور کوتاه برایشان راضی کننده بود؟
نه چون کار خراب شده بود.
از دید خودتان حضورتان در جلسه آقای جلالی چقدر در پیروزی ایشان تاثیر داشت؟
شاید ۲۰ هزار رای
به آقای جلالی هم این را گفتید؟
بله دوبار. یکبار هم حضوری آمدند و تشکر کردند.
گفته شده بود که آقای جلالی به شما قول شهرداری قم را داده بود؟
نه اصلا، تکذیب می کنم. شهردار قم آقای سقائیان یک آدم سیاسی و قوی است. اما صحبت بود که من معاون عمرانی شهرداری قم بشوم و آقای جلالی در صحبت هایشان به اشتباه گفتند من از دوستان شنیدم که ایشان از گزینه های شهرداری قم هستند که من اصلاح کردم. به من گفته بودند که شما بیایید معاون عمرانی شهرداری قم را قبول کنید و من گفتم نه من نمی توانم معاون باشم. من می روم جایی کوچکتر و مسئول می شوم.
این قضیه حضور شما در جلسه آقای جلالی دیگر تمام شد یا این که نگاه های اصلاح طلبان و اعضای شورا متاثر از آن بود؟
نگاه ها بی اثر نیست
و در استعفای آخر شما هم تاثیر داشت؟ یا اصلا توضیح بدهید که دلیل استعفای آخر شما که هنوز هم به سرانجام نرسیده چه بود؟
من اردیبهشت رفتم پیش آقای هاشمیان صحبت کردم و استعفا دادم. گفتم آقای هاشمیان یک جریاناتی دارد پشت پرده طی می شود که من باید بروم و نمی شود بمانم. هنوز تازه شما نوشته بودید عملکرد معکوس شهردار رفسنجان. به آشیخ علی گفتم جریانی دارد طی می شود که به نفع ما نیست و پیام هایی به من داده می شود. من گفتم آقای هاشمیان دیگر با این پیام ها، شهرداری من بدرد نمی خورد و جریان هایی در حال شکل گیری است. گفتند به ما هم پیام دادند اما ما بلاکشان کردیم. گفتم نمی شود بلاک کرد. از جایی دیگر در می آید مثل این می ماند که آب سنگینی دارد می آید و از یک سوراخ آب خارج می شود شما دستت را می کنی در سوراخ. اما جای دیگر سوراخ می شود. انگشت تمام دست هایت را هم بگذاری توی سوراخ ها، باز کم می آوری. در این حالت باید فرار کنی تا این آب تو را نبرد. گفتم اوضاع خراب است من باید بروم دنبال کار خودم شما هم بروید دنبال کار خودتان.
محتوای این پیام ها چی بود؟ فهمیدید چه کسانی هستند؟
محتوا را نمی گویم. اما این که چه کسی بود هم حدس هایی می زنم. اما پیدایش نکردیم.
و استعفای شما را هم نپذیرفتند؟
بله نپذیرفتند و نپذیرفتند تا الان .
پس دلیل استعفای آخر شما مسائلی بود که دیگر حس کردید جایی در رفسنجان ندارید؟ یا به تعبیر دیگر می توان گفت انتقادات و فضاهای رسانه ای هم عامل استعفا بودند؟
نه ربطی به انتقاد های رسانه ای ندارد. به این انتقادات می توان جواب داد.
انتقاداتی که خصوصی به شما گفته شد چه؟
آنها انتقاد نبودند، بحث های خیلی خصوصی بودند و وارد نمی شوم.
پس مسائل خانوادگی در استعفای آخر شما نقش نداشت؟
چرا بود. من تحت فشار خانواده بودم و این فشار همیشه بود. اصلا خانواده من بعد از عید نوروز با من آمدند رفسنجان تا من را ببرند و هر روز با درخواست جدی خانواده روبه رو بودم و طبیعتا آن هم باعث می شد و این نبود که با تهدید یک سری پیام ها بترسم و بروم. من به آقای هاشمیان گفتم من از آن طرف تحت فشار خانواده هستم و از این طرف هم این مسائل هست. بگذارید برویم دنبال زندگی مان.
چرا شورا یا بهتر بگویم آقای هاشمیان استعفای شما را نمی پذیرند. اگر اردیبهشت را ملاک قرار دهیم الآن در ماه هفتم هست.
من نمی دانم
الان شورا با عدم قبول استعفای شما دارد با شما بازی می کند.
نمیدانم. بالاخره من الان بلاتکلیف هستم.
شهردای هم بلاتکلیف هست
این ها را باید از خود آقای هاشمیان بپرسید. من هم بارها گفتم چرا تکلیف من را مشخص نمی کنید. می گویند به مصلحت نیست. صبر کن. من نمی دانم مصلحت از دید آن ها چیست. از روز اول رفسنجان به مصلحت من نبود.
الان شما پشیمانید که شهردار رفسنجان شدید؟
نه اصلا
حس نمی کنید اگر شهردار شهر دیگری مثلا سمنان شده بودید برای شما بهتر بود؟
نمی شود گفت. نمی شود نسخه پیچید که بهتر می شد یا بدتر. شاید اتفاقی در جایی رخ دهد که باعث رشد کار بعدی من شود. در کار اداری رشد نیست اما شاید در بخش خصوصی تازه شروع پیشرفت باشد. ممکن است خدا یک جایی دیگر برایش خیر بخواهد مثلا حضور من در رفسنجان باعث خیری شود که بعدا نتیجه اش را ببینم. من هیچ وقت نگاه به اینکه حالا چه بلایی دارد سر من می آید ندارم.
آقای مهندس شما گفتید انتقاد از عملکرد مشکلی ندارد و ما جواب می دهیم. اما شما از ایستار شکایت کردید.
شما مرا اهل شکایت می بینید؟
خوب شما شکایت کردید و شکایت با امضای شما بود. حتی حکم جلب مدیرمسئول ایستار هم صادر شد.
اصلا کاری که شما کرده بودید و هیچ کدام از مطالبی که شما منتشر کرده بودید شکایت نداشت. بروید ببینید چه کسی باعث شکایت شده است.
شکایت با امضای شما بود.
بله می دانم با امضای من بود.
یعنی در شهرداری اینجوری است می روند از کسی شکایت می کنند و شهردار هم اطلاعی از آن ندارد و امضای شهردار هم بدون موافقتش زیرش می زنند؟ قابل باور نیست
من اصلا اهل شکایت نیستم. من موافق شکایت نبودم و شکایت هم به دلایلی پس گرفته شد. من الان نمی توانم به شما جواب دهم. یک روزی خواهم گفت چرا شکایت شد.
در مورد اعضای شورای شهر یکسری تخلفات اثبات شده وجود دارد. مثلا در بعضی از تفکیک ها و ارتباطی که یکی از معاونین شما با یکی از اعضای شورا داشت. که ما نمی خواهیم وارد شویم. سوال این است که شما از قضایا و تخلفات اطلاع داشتید؟
ببینید کسی که بخواهد تخلف کند به اسم خودش که این کار را نمی کنند. با اسم های دیگر تخلف می کنند. جریان تفکیک هم در یک روندی پیش می رود اول در منطقه، کارهای درخواست آن و بررسی های اولیه انجام می شود و بعد در حوزه های دیگر بررسی می شود و در آخر می شود تفکیک. یک نفر هم امضا نمی کند و امضای آدم های مختلف را دارد. نزدیک هفت امضا. امضای شهردار هم نیست و امضای معاون شهرسازی هست. و شهرداران مناطق ما هم غلام حلقه به گوش کسی نیستند که هر کسی چیزی گفت انجام بشود. و اینجور نیست که یک نفر بتواند تصمیم بگیرد. حالا اگر تخلف انجام می شود باید پیگیری شود و اعضایی که امضا می کنند می توانند گزارش بدهند که این اتفاق می افتد یا این اتفاق خطاست.گزارشی هم به ما داده نشد. اگر هم گزارش می دادند من با کسی عهد اخوت نبستم. می فهمیدم کارش ایراد دارد او را برکنار می کردم. همان طور که با من کسی عهد اخوت نبسته است.
قضیه خانم نوری که ما هم در ایستار اشاره ای به آن کرده بودیم و رسانه ای دیگر هم با شما مصاحبه کرده بود و شما با عصبانیت گفته بودید که به شما ارتباطی ندارد و بازرسی می داند
من گفتم بازرسی خودش بیاید ورود کند. و آن پرونده را هم من فرستادم برای بازرسی.
جواب بازرسی چی بود؟
هنوز بازرسی کسی را صدا نزده
ظاهر قرار داد را عوض کردید؟
نه هیچی عوض نشده
شما اطلاع داشتین شرکت آسمان اندود مربوط به خانم نوری هست؟
نه اطلاعی نداشتم. واحد حقوقی و حراست باید کنترل کنند که کردند.
وقتی متوجه شدید خانم نوری رئیس هیت مدیره است و کنترل شد شما چه کردید؟
ما قرارداد را لغو کردیم و پول را به حساب برگرداندند و قرار داد هم لغو شد.
آقای مهندس بعد از استعفای شما جنجال های رسانه ای زیادی ایجاد شد و موضع های بسیاری گرفته شد و خیلی ها ایستار را عامل رفتن شما عنوان کردند و به همین دلیل انواع و اقسام فحش ها و توهین ها را نثار ما کردند که شما باعث رفتن شهردار شدید. از طرف دیگر هم آقای هاشمیان خطاب به منتقدان شهردار گفتند مردم جواب شما را خواهند داد و به نوعی فراخوان بود. نظرتان چیست؟
اینکه ایستار باعث رفتن و ماندن من باشد کلا منتفی است و اصلا هیچ ارتباطی ندارد. بالاخره اینجا ساز و کار دارد، عملکرد شهرداری، تایید شورا، کنترل نهاد های نظارتی و… و این سابقه هم دارد. خیلی از فرماندارها و شهردارها با شرایطی که طی شده می گویند باش یا نباش. برو یا برنگرد. و واقعا بخاطر مطالب شما و انتقادات شما نبود. اما به طور کلی من یک توالی را در مطالب شما می دیدم که دارد طی می شود. بعد پیام هایی که می آمد. خوب آدم این ها که کنار هم می گذارد می بیند که خطرناک است. من ته این رفتارها را در اختلافات سیاسی در رفسنجان می دیدم اما من سیاسی نبودم که بگویند بخاطر مسائل سیاسی رفت. اختلافات سیاسی آن قدر پر رنگ هست که چیز های دیگر را تحت تاثیر قرار می دهد. من تولد یک جریان جدیدی را در رفسنجان حس کردم. جریانی که نه به اصول گرای سنتی یا به اصطلاح آشیخ عباسی وصل است و نه جریانی که به اصلاح طلبان و آشیخ محمدی ها وصل است. یعنی تولد جریان جدیدی که می خواهد بیاید و حاکم بشود و بگوید اینها هیچ کدام کاره ای نیستند و این بازی های سیاسی به شهر خسارت می زند. من این چنین احساسی دارم. و مخالفت ها صرفا مخالفت با من نبود که نتیجه اش رفتن من باشد. بالاخره هر اتفاقی که بخواهد بیافتد و انقلاب و تحولی بخواهد رخ دهد یکسری قربانی دارد و این قربانی در رفسنجان من بودم.
یعنی قربانی گروه جدیدی که می خواهد شهرداری را در دست بگیرد؟
نه که شهرداری را بلکه می خواهد تمام امور را در رفسنجان در دست بگیرد. من حس می کنم این اتفاق می خواهد رخ دهد.
پس نه شیخ محمدی هستند و نه شیخ عباسی؟
بله و این به نظرم دارد رخ می دهد
نماینده این گروه تازه متولد شده چه کسی است؟
نمی دانم.
در تحلیل شما آیا ایستار نماینده این جریان است؟
نه ایستار نماینده نیست. ایستار سخنگوی این جریان است.
یک صحبت هایی از گوشه و کنار به ما می رسد که می گویند ایستار و مهندس عظیمی زاده با هم هستند و همه انتقادات و جریان سازی ها با هماهنگی عظیمی زاده است. نظرتان چیست؟
این پرسیدن ندارد شما می دانید که همچین چیزی نیست و من هم می دانم.
شما یک مصاحبه بعد از استعفا داشتید که گفتید در رفسنجان نیروهای سیاسی جوانمردی ندارند. در صورتی که خودتان می گویید مسائل دیگری از جمله خانواده بود.
منظور از این که جوانمردی ندارند را بعدها می گویم. اما ببییند یک اتفاق برای من افتاد. من قبل از آنکه بخواهم از شهرداری جدا بشوم یک جریانی همه جا هماهنگ طی شده بود. فرماندار خبر داشت. امام جمعه خبر داشت. نماینده خبر داشت. رئیس دادگستری خبر داشت و هیچکس به من نگفته بود که قرار است این اتفاق برایت بیافتد و حواست باشد. یک نفر به من نگفت. خوب اگر یکی از اینها دوست بود می گفت حواست باشد و هر چه زودتر خدا حافظی کن.
آقای مهندس من می خواهم از زبان شما این را ثبت کنم. پس از استعفای شما یک سری پیج ها که از اسم و عنوان شما استفاده می کردند در طرفداری از شما توهین های بیشماری بر علیه منتقدین به ویژه ایستار مطرح کردند. این پیج ها به شما مربوط بودند؟ یا با آن ها ارتباط داشتید؟
هیچ هماهنگی با من نشده است و من هم هیچ کدام را نمی شناسم. حتی دایرکت برایشان فرستادم که پیام نگذارید و تاکید کردم هیچ پیامی در جهت دفاع از من نگذارید.
این ها کی هستند که شما می گویید نگذارید اما آنها می گذارند؟
این ها حرف من نیست. من نمی دانم پشتشان چه کسی است و چرا این مسیر را طی می کنند. نه اینکه هویت نداشته باشند. اینا هویت دارند و می خواهند صدای شمارا در بیاورند.
صدای ما را در بیاورند که چه بشود؟ این ها خواسته یا ناخواسته دارند بر علیه شما کار می کنند؟
الان تصور من این است که جریانی می خواهد هزینه رفتن من را از گردن شورا بردارد و بیاندازد گردن کسانی دیگر.
پس رسانه هایی هستند که از سمت شورا هدایت می شوند؟
من نمی دانم از سمت چه کسی هدایت می شوند. اما جریانی است که دوست دارد هزینه رفتن عظیمی زاده را گردن ایستار بیاندازد. شاید اصلا به شورا ربطی نداشته باشند. بالاخره تحریک می کنند و من این را حس می کنم. یک عده کامنت می نویسند. یک عده در خصوصی تخریب و توهین می کنند تا این جنگ داغ بماند و تنور داغ باشد و برایشان اصلا فرق نمی کند که من بر گردم یا برنگردم.
در کامنت های ایستار هر چند وقت یکبار عده ای می آیند و در حمایت از شما می نویسند که ایستار وابسته به فلانی هست. بعد می گذرد و فرد دیگری را می گویند. و به همین ترتیب و مشخص هم هست که هر دفعه تحلیلشان اشتباه می شود و نام دیگری را رو می کنند. آیا این هم بخشی از همان پازلی است که در بالا گفتید؟ به نظرتان چه کسانی هستند؟
این ها همه اش تظاهر به حمایت از من می کنند. اما حمایت نیست. من یکی از دوستانی که در شهرداری کار می کند را دیدم گاها کامنت هایی می گذارد. گفتم عزیزم اگر می خواهی از من حمایت کنی حرف نزن. حمایت کردن تو حرف نزدن است. گفتم من که در رفسنجان برگشتی ندارم. این ها همه جنگ خود رفسنجان است و به من ربطی ندارد. من خودم را کنار کشیدم. خدا شاهد است برای من دیگر مهم نیست چه کسی شهردار رفسنجان بشود. من که بچه ام نمی خواهد آنجا بزرگ بشود و بگویم کی باشد کی نباشد. من قوم و خویشی ندارم آنجا کار کند. به خاطر چی برایم مهم باشد.
در زمینه شهر کتاب، شهرداری چقدر هزینه کرد که رفسنجان پایتخت بشود؟ آقای عباسی مشاور فرهنگی شما هم پیگیر این بود و از همان اول هم مشخص بود که رفسنجان در رقابت با شیراز نمی تواند خودش را بالا بکشد.
آقای عباس مشاور من نبود. آن حکمی هم در فضای مجازی منتشر شد جعلی بود
خودش هم در صفحه اش نوشته مشاور شهرداری
بنویسد. اتفاقا من گفتم شکایت کنید و پیجش را ببندید.
درباره هزینه
پایتخت کتاب یک کار فرهنگی و ارزشی است که اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی باید پیگیری کند. همین آقای عباسی که می گویید طرحش را به ما نداد بلکه به اداره فرهنگ و ارشاد داد. و آنها پیگیری می کردند. اگر عباسی دوبار تو اتاق من آمده باشد! من اصلا این ها را توی اتاقم راه نمی دادم. حالا در هر حال هزینه ها توسط فرهنگ و ارشاد برآورد شد و سهم هر سازمانی مشخص شد. اما کسی پول نداد. بعد وقتی که دوم شدند این طرف و آن طرف گفتند که ما 800 میلیون هزینه کردیم. من گفتم ما این مبلغ را نمی پردازیم و در نهایت 50 میلیون هزینه چاپ و نشر کتاب ها در زمینه شهر خلاق پرداخت کردیم.
در یکی از مصاحبه هایتان در همان اوایل قبول مسئولیت گفته بودید برای شهرداری طرح های مشارکتی داریم و مطالعات آن هم انجام شده و در آبان ۹۷ شروع می کنیم. طرح ها چی بودند و به کجا رسیدند؟
بحث سرمایه گذاری بود که دو بار فراخوان داده شد و کسی مشارکت نکرد. ساختمان تجاری حافظ کنار فرمانداری بود که الان پیمانکار در حال ساخت است و خودمان واردش نشدیم. یک پروژه در بلوار ایت الله هاشمی رفسنجانی بود که به نتیجه نرسید یا پمپ تک سکو بود که پیشنهاد دادیم با بهره برداری ۱۶ ساله که شورا موافقت نکرد. خلاصه یا برای فراخوان کسی نیامد یا شورا تایید نکرد. یا سرمایه گذار تایید نشد.
بیلان مالی شما کی منتشر می شود؟در این مدتی که بودید تقریبا 380 میلیارد بودجه شهرداری بود.
تفریغ بودجه روشن است. و قابل انتشار است و شورا موظف است که هر شش ماه گزارش مالی شهرداری را منتشر کند. ما گزارش ماهیانه و شش ماهه به شورا دادیم و شورا هم موظف است درآمد و هزینه های شش ماهه را منتشر کند. از شورا بگیرید. و قانون هم می گوید باید این به اطلاع عموم برسد. من وظیفه ندارم به مردم گزارش مالی بدهم ما می دهیم به شورا، شورا هم باید به اطلاع مردم برساند.
آقای مهندس در خصوص عزل و نصب هایتان در رفسنجان توضیح می دهید. معیارهایتان چه بود؟ یا واکنش ها چه بود؟
زمانی که من آمدم رفسنجان همه توقع داشتند تا تغییرات اساسی در حوزه هایی انجام شود. فلانی را بردار، فلانی را بگذار اما برای من مهم کار آدم ها بود. یعنی بدانم این آدمی را که می گذارم توی این پست کارش را بلد باشد. فقط همین بود. بودند توی شهرداری که مثلا رفیق آقای پورمحمدی بود اما من حمایتش هم کردم. یا مثلا کسی را جابه جا کردم پیام دادند که چرا فلانی را حذف کردی. گفتم من حذف نکردم جابه جا کردم. جابه جایی در ذات تشکیلات اداری است. ایشان دوسال معاون بود من بود. روز اول انتظار داشتند من ایشان را جا به جا کنم اما من اعتقادی نداشتم جا به جا بشود و باید بایستد و کار کند. بهشان هم گفته بودم که کار سیاسی بکنید من می دانم و شما. به همه گفتم. در جلسات هم با آنها دعوا می کردم که چرا علیه هم داخل سایت ها مطلب می زنید.
زمانی که استعفا دادید هم یکسری تغییرات انجام دادید.
من اصلا تغییرات انجام ندادم. من مسئولیت هیچ کدامش را بر عهده نمی گیرم.
یعنی بعد از استعفا هیچ عزل و نصبی انجام ندادید؟
نه من هیچ عزل و نصبی انجام ندادم. من اصلا دخالت نکردم . من دیگر به شهرداری ورود نکردم
یعنی با امضای شما انجام دادند؟
ببیند یک اتفاق بد افتاد که شورا باعث آن شد. شهردار وقتی می رود مرخصی یا ماموریت، ابلاغ می دهد به جانشین خود که با اسم و امضای خودت مسئولیت داری. حتی من در ابلاغیه بعد از استعفا هم گفتم که موظفید با اسم خودتان امور را انجام بدید چون مسئولیت دارد. شهردار فعلا نیست و یک نفر دیگر امضا می کند. این ها آمدند در سیستم امضا کردند «از طرف»، گفتم نکنید تخلف است. من امضای دیجیتالم را در سیستم حذف کردم و برداشتم.
الان در حال حاضر مشغول چکاری هستید؟
هیچ بیکارم. من کارمند وزارت کشور هستم و باید شورا استعفای من را تایید کند و نامه خاتمه ماموریت من از استانداری کرمان برود به استانداری یزد تا ثبت بشود و بروم سر کار.
برنامه ای برای آینده کاری تان دارید؟
من کارمند وزارت کشور هستم. نامه اتمام ماموریت من که بیاید در استانداری یزد، می روم می نشینم تو استانداری تا برایم کار تعریف کنند. در بخش دولتی در این آخر دوره پست قبول کردن کار درستی نیست و کاملا نسنجیده است اما یا کار اداری خوبی پیشنهاد می دهند و قبول می کنم وگرنه مرخصی بدون حقوق می گیرم و می آیم بیرون.
به فکر حضور در انتخابات شورا هستید؟
اصلا به هیچ وجه در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنم.
چرا خودتان را در معرض رای مردم قرار نمی دهید؟
اگر بگذارم شاید رای بیاورم
چرا پس نمی گذارید؟
آدم ها وقتی در معرض انتخاب قرار می گیرند بسته به شرایط ممکن است رای خوبی هم بیاورند. یا ممکن است رای بد بیاورند. شاید اگر در انتخابات مجلس در رفسنجان ثبت نام می کردم و تایید صلاحیت می شدم رای می آوردم. و ممکن است در شهر یزد هیچ وقت رای نیاورم. البته اینها دست خداست اما من فعلا خودم را در معرض انتخاب قرار نمی دهم.
اگر بخواهید با میل خودتان شهری را انتخاب کنید که شهردارش بشوید کدام شهر است؟
مشهد
به عنوان حسن ختام این گفت و گو که خیلی هم به طول انجامید اگر موافق باشید نظرتان را خیلی کوتاه در خصوص واژه هایی که عرض می کنم بفرمایید.
رفسنجان
رفسنجان برای من شهر تجربه بود.
شهردار رفسنجان(از نظر جایگاه حقوقی)
شهردار رفسنجان بالاترین شخصیت در رفسنجان است که نمونه اش نیست. چون شهردار در رفسنجان برای مردم خیلی مهم است
یزد
شهر آرامش
شهردار بودن
شهرداری ظاهرش خوب است. اما شغل بد فرجامی است. من هشت سال شهردار بودم. و 12 سال هم مدیر در بخش های مختلف بودم. اما شهرداری کار خیلی سختی است. اما اگر کسی در پشت میز شهرداری موفق باشد از پس هر کار و پستی برمی آید پشت هر میزی بنشیند شکست در آن نیست.
شورای شهر رفسنجان
همدل ترین شورای شهر تاریخ کشور(خنده)
شیخ علی هاشمیان
خوش قلب (لبخند)
حسن روحانی
ولش کن(خنده).
اینستاگرام
وقت کش ترین فضای مجازی است که هرچه زودتر باید فیلتر شود(خنده)
ایستار
دوستش دارم. بالاخره این فضای رسانه ای و جریانات و استرس انتشار اخبار را ما در یزد هم داشتیم. نمونه های ایستار هم در یزد بود. بالاخره هر مدیری استرس این مسائل را دارد. اما دیگر تمام شد رفت.
هنرجویان موسسه جوانههای کویر به مربیگری خانم «منا حجتی» موفق به کسب عناوین برتر شدند.
ایستار در لغت نامه ها ایستار را معانی بسیار است.اما آنچه که ما را وا داشت تا نام ایستار را برای حضور در عرصه فعالیت سیاسی بر گزینیم توجه به دو معنا بود اول نوع نگرش و طرز فکر و دوم ثبات قدم و استوار بودن. مجموعه ایستار ماحصل اجماعِ فکری گروهی از جوانان انقلابی است که در سالهای متمادی فعالیت خود در عرصه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به باوری در چهار چوب ایستار رسیده اند. ایستار برای ما ایستادگی خردمندانه برای تحقق اصول است، اصولی که منبعث از وحی و عقل است . سعی ما بر این است که در دامگه حوادث با تکیه بر دین و دانش به خردمندانه ترین مسیر ممکن قدم بگذاریم
تمامی حقوق سایت برای تارنمای خبری ایستار محفوظ می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید